-
حلوای قند
شنبه 27 بهمن 1397 13:22
سلام خوبید؟ من هم خوبم الحمدلله. هزار درگیری دارم که هیچ کدامشان بد نیست و ان شاالله همه منجر به رشد است ولی دغدغه این روزهایم شده اند. از گرانی گرفته تا مستقل شدن و کار و درس و همین چیزهای روزمره. امسال هم کم کم دارد بارش را میبندد. و سال 98 را ان شاالله با عشق و اعتکاف آغاز خواهم کرد. تحویل سال و اعتکاف باید مزه ی...
-
خواندن مزامیر در گوش گدای نابینای میدان شهر
یکشنبه 23 دی 1397 12:50
دیشب که بعد از یک هفته با تن تمیز و عطر زده نماز خواندم در دلم دعا کردم که حسینا جان، اگر قرار است این لذت را روزی از من بگیری و به جایش هرچیز دیگری بدهی، من نمی خواهم. دیشب نمازم مزه ی زعفران میداد...
-
گرگ در لباس مدرسه
دوشنبه 10 دی 1397 11:23
خاله ی یک دخترک کلاس سومی بودن خیلی کیف دارد. از حاضر جوابی هایش گرفته تا شیرین زبانی هایی که دل آدم را می برد. اما تا امروز نمی دانستم چه حس عجیبی است که از مدرسه ی خواهرزاده ام زنگ بزنند و اطلاع بدهند که حنادر بازی گرم به هوا چنان در نقش گرگ فرو رفته که چهار نفر را لت و پار کرده و مدتی طول کشیده تا ناظم به کمک یکی...
-
Sobremesa
شنبه 1 دی 1397 10:33
سلام دروغ است اگر بگویم سرم شلوغ بود، گرچه بود.فقط نمیدانم چرا حال نوشتن نبود. نه تنها حال نوشتن که نزدیک یک ماه است حتی وارد وبلاگم نشده بودم. مشغله های کار و زندگی و سرماخوردگی وحشتناک را که به این ملغمه اضافه کنیم فکر کنم عذرم کمی موجه شود. ببخشید اگر بی خبر ماندید و ببخشید اگر پیغام های مهربانتان را نخوانده بودم....
-
شاعر شیرخوار در دخمه سنگی
سهشنبه 22 آبان 1397 13:44
یک ماهی هست که نه به تلگرام سر زده ام نه به اینستاگرام و راستش هیچ کمبودی از این بابت حس نمی کنم.آدم بنده ی عادته، کافیه کاری رو سه روز انجام بدی یا انجام ندی و روز چهارم بهش عادت کرده ای... عادت این روزهای من کتاب خوندن و سریال دیدن و خوردن بی وقفه ی شاهدونه و گوجه فرنگی و هویج خورد شده است... یه دوست عزیز اومد ایران...
-
Wie Oft
سهشنبه 15 آبان 1397 11:11
دیشب اتفاق مهمی توی روند یادگرفتن زبان جدید افتاد: توی خواب داشتم با یه نفر صحبت میکردم و بجای اینکه بگم How often گفتم wie oft و همون موقع فهمیدم که ذهنم شروع کرده به آلمانی فکر کردن و چقدر این لحظه لذت بخشه. پ.ن: من هیچ وقت به فرانسوی خواب ندیدم پ.ن.2: کمرنگم ولی حالم خوبه.
-
حل شدن قند در چایی
سهشنبه 17 مهر 1397 12:22
پریروز یه کتاب از خالد حسینی دیدم که نخونده بودم. دیروز توی فیدیبو خریدمش و تا شب تمومش کردم. از اینکه توی این مشغله ی زیاد تونستم یه کتاب بخونم و پشت گوش ننداختم خیلی خوشحالم. اسم کتاب ندای کوهستان ترجمه شده بود و ترجمه ی روان و ساده ای داشت. امیدوارم بتونم روزی نسخه انگلیسی اش رو بخونم. یه مدته سعی میکنم به پوستم...
-
آن کو تو باشی بال او
یکشنبه 15 مهر 1397 12:50
نور خورشید وقتی به باغ بارون زده میتابه رو میشه نوشت؟ خنکی مه صبح جنگل رو؟ بوی رنگ سبز چمن اردیبهشت رو چی؟ اون لحظه ای که آخرین پرتو نور خورشید پشت کوه گم میشه رو با کدوم کلمه میگن؟ حتی در برابر این معمول ترین های خلقت هم کلمه ها الکن میشن، حالا من چطوری از خودم انتظار دارم یه چیزایی مثل توکل بی حد و حساب، مثل امیدی...
-
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
سهشنبه 10 مهر 1397 15:51
وقتی چند روز نمی نویسم دیگه نمی دونم از چی بنویسم. وقتی چند روز نمی نویسم انگار کلید گم میکنم. نوشتن کمک میکنه این همه صدای توی ذهنم آروم بشه. سالهای قبل قلمم متکلف بود و پر از استعاره. الان اینطور نیست. کلماتم ساده شده اند و دیدگاهم هم. همه چی به نظرم توی یه هاله قرار گرفته. شایدم خستگی بعد از یه دوره خیلی اضطراب و...
-
Yūgen
دوشنبه 2 مهر 1397 14:54
تاکسی درست روی پل، تقاطع اتوبان صیاد و همت زد روی ترمز و گفت صیاد رو به جنوب طرح زوج و فرده، من نمی رم! بحث کردن فایده ای نداشت، پیاده شدم. لعنت به من که آمده بودم اقتصادی فکر کنم و اسنپ نگرفته بودم .چهارده هزار تومن. فقط چهارده هزارتومن تا بانک میگرفت و من خساست کرده بودم و حالا وسط دو تا اتوبان بین ازدحام ماشین هایی...
-
عمه
شنبه 31 شهریور 1397 11:57
امسال هم گذشت. قیمه ها را خوردیم و دسته ها را دیدیم و از صدای مداحی ها انتقاد کردیم و عکسهای شمع را لایک کردیم و امروز روز آخر تابستان است و پاییز این پادشاه فصل ها در راه است و باید به فکر عکس پروفایل جدید بود... به همین راحتی. کربلا در عراق است و عاشورا پریروز بود. حالا اگر توی همین اتاق محل کارمان به کارمندی ظلم...
-
خردوش
یکشنبه 18 شهریور 1397 12:21
دخترک یه خرگوش عروسکی داشت که بهش میگفت خردوش. موهاش رو دوگوشی می بست و همه توی بخش سرطانی ها باهاش مهربون بودند. دخترک میدونست قراره بمیره... دیشب یه داستان کوتاه از فردریک بکمن خوندم که ترجمه اش فارسی اش این بود : و من دوستت دارم. دخترک رو بشدت شبیه حنا میدیدم وقتی اژدهای بنفش محبوبش رو توی بخش بغل میکنه و به بقیه...
-
Waldeinsamkeit
شنبه 10 شهریور 1397 10:16
کوله ی سفرم رو آماده بسته ام و گذاشته ام گوشه اتاق تا اگر خدا بخواد توی اولین فرصت بپرم توی یکی از این تورهای لحظه آخری . مقصدم هم معلوم نیست. تا حالا با تورسفر نکرده ام ولی تفاوت قیمتشون با سفری که هتل و بلیط رو خودم بگیرم خیلی فاحش هست و به نظرم می ارزه که امتحان کنم. فعلا که دیدن کوله ی آماده بهم انرژی میده ... این...
-
بگذار مرا غرق کند این شب مواج
سهشنبه 30 مرداد 1397 13:16
امروز عرفه است. بهانه ای خیلی خوب برای دعا و خلوت. عرفه برای من جدای همه ی دعاها و آرزوها و تضرع ها و امیدها، یادآور روزگاری است که توی شرکت قبلی محروم بودم از شرکت در مراسم و چهار سال پشت سرهم با مرخصی ام موافقت نشد و مدیرم ناجوانمردانه اذیتم کرد. امسال من در شرکت دیگری در سمت مدیر اسبق هستم و مدیر اسبق عزل شده و توی...
-
Was bedeutet Falafel auf Deutsch
سهشنبه 30 مرداد 1397 10:09
- فلافل با قارچ و پنیر - فلافل با پیاز و جعفری - هات داگ با قارچ و پنیر - جگر مرغ با خیارشور - جگر مرغ با قارچ و پنیر - نوشابه مشکی اینا منو یه ساندویچی نیست. خوراکی هاییه که روزهای فرد به عشقشون میرم کلاس زبان!!! بعله. چند جلسه که از شروع کلاس گذشت متوجه شدم محل موسسه احاطه شده از انواع ساندویچ فروشی ها و حالا هر بار...
-
Life as We Knew It
یکشنبه 28 مرداد 1397 12:37
این روزها واقعا نمی دونم از چی بنویسم. شرایط اقتصادی و عدم امنیت اجتماعی باعث شده کلا روی همه چی زندگی ام یه گرد خاکستری پاشیده بشه و من در مدیریت استرس آدم ماهری نیستم. نمیدونم چرا انقده زود مضطرب میشم و چطور میتونم ابدا توکل نداشته باشم. دیروز هم مثل همه ی شنبه ها یه روز شلوغ و پرکار بود. جلسات پشت سر هم و خط و نشون...
-
دلتنگی قبل از باران
شنبه 20 مرداد 1397 12:26
اتاقم را تمیز کردم و لباسهایم را تمیز کردم و دوستی هایم راتمیز کردم و اینستاگرام را تمیز کردم و تلگرام را تمیز کردم و کانتکت های موبایل را تمیز کردم و وبلاگ را تمیز کردم و مانده مهم ترین قسمت: افکارم را تمیز کنم، آدمهای اضافه را دور بریزم و چقدر سخت است این مرحله آخر... از هفته ی گذشته مهمان بامزه و پر سر و صدایی...
-
شرمندگی ملائک از اعمال بنده
چهارشنبه 17 مرداد 1397 12:34
. درست توی گاز آخر یه کیک گردویی نیم کیلویی که به مدد یه ماگ پر از شکلات گرم می بلعیدم ، یادم اومد روزه بودم... .
-
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
سهشنبه 9 مرداد 1397 12:35
سلام یه کم خونه تکونی کردم. مهم ترین کارکرد وبلاگ برای من اینه که کمک میکنه با نوشتن ، افکارم رو مرتب کنم و یه خونه ی خلوت جای راحت تری برای این کاره.