پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

بر سر کوی قناعت حجره‌ای باید گرفت

سلام سلام

سال نو مبارک. براتون یه سال کپل و شیرین و پربار مثل کندوی زنبور عسل آرزو میکنم. سال منم خوب شروع شد و حسابی خدا رو شاکرم. امیدوارم خوب هم ادامه پیدا کنه. 


من دوباره زده ام به رگ تنبلی و اینجا کم مینویسم. بجاش همش توی ذهنم در حال وراجی هستم. دیگه امروز گفتم حتی اگر پراکنده و کم بنویسم بهتر از هیچی هست. نوشتن مفر خوبیه. میشه با کلمات دوست شد و نگرانی ها و دغدغه ها و ترس ها و شادی ها و رنگ ها و صدا ها رو به  نخ تسبیح کشید. مثل یه تسبیح ام البنین رنگولی و زیبا. 


هفت هشت ماهی هست دارم توی محل کار جدید کار میکنم.قبلا هم نوشته بودم که راهش دوه.  امروز جرات کردم رفتم مصاحبه. کار خودم استخدام هست و اعتراف میکنم  که خودم از مصاحبه و استخدام شدن گریزان هستم. امیدوارم هر چه خوب تر هست برام پیش بیاد. یه جایی توی زندگی دیگه فقط درامد مهم نیست. گاهی به این فکر میکنم برم یه جایی کارشناس ساده بشم و راحت شرح شغل مشخص داشته باشم. مدیر بودن  به مسئولیت و دغدغه و استرسش نمیارزه.


ماه رمضان شد. من پارسال سه روز روزه گرفتم. سنگ کلیه ابراز ارادت کرد.بعد جراحی های مختلف از کمر و کلیه و سایر نقاط صف کشیدند تا امروز که ساعت چهار و چهل دقیقه صبح نشسته بودم روی مبل زرد و کاسه ماکارونی توی دستم بود و با صدای دعای سحر چشمام از خوشی و مستی تر شده بود... حسینا جان کمک کن که بشه، دلم میخواد ته این ماه جیبهام پر از قربون صدقه هات باشه.


فعلا همینو پست میکنم



پ.ن: ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم  ، با پادشه بگوی که روزی مقدر است