پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

چگونه چگونه

اینو اینجا مینویسم که یادم نره بعضی درها باز کردنشون راحته و بستنشون خییییلی سخت.

حواسم باشه به ترکیب برنده دست نزنم. به چیزایی که کارکردشون درسته کاری نداشته باشم. 

ولی آخه چگونه چگونه

نق نق غر غر

نق دارم.

هر شب قرآن میخوانم و به فکرم نرسیده بود حساب کنم چقدر میخوانم. صفحه ها را شمردم. هر شب یک جز و نیم.خوب است؟ نمیدانم! 

 هر شب کتاب گوش میدهم. به طور متوسط هر هفته یک کتاب تمام میشود.خوب است؟ نمیدانم.

از اینکه مهاجرت نکردم عصبی هستم.جرات مهاجرت دارم؟ نمیدانم.

از اینکه انقدر متمول نیستم که سفرهای بیشتری بروم دلخورم. از کی؟ نمیدانم.

از اینکه بلیط کنسرت معین نفری بیست تومان است و با هزینه سفر باید صد تومان داشته باشم عصبی هستم. می ارزد؟ نمیدانم.

از اینکه نه پول دارم نه اعتبار و هیچ کجا به من ایرانی ویزا نمی دهد هاپو هستم. حسودم؟ نمیدانم.

و تمام این دلگیری ها، بیهودگی ها، خشم ها راتوی زندگی  خالی میکنم که بهترین دستاورد عمرم است. من خرم خودم میدانم.