پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

بیل داری؟



اگر بخواهم خلاصه بگویم سفرمان اینطور بود که تمام مدت  برادرزاده آقای جوگندمی دنبال من افتاده بود و می پرسید گولو بیل داری؟ بیل ات کجاست؟ بیل ات دوره؟ عمو برات بیل خریده؟

فکر کنم تصور عروس خانمی که بیل می زند، فندک زیر علف های خشک میگیرد، تنهایی توی جاده روستا رانندگی میکند، عقرب و مارمولک و مانتیس و ملخ میگیرد و آشپزی بلد نیست برای ذهن سه ساله اش زیادی ثقیل است.



پ.ن: اضافه بفرمائید با لباس مهمانی بزغاله بغل میکند و گاو سرکش همسایه را ناز میکند و با سگ و گربه های روستا هم سلام علیک دارد.

باقی سفر را باید در پست مفصل تری بنویسم.

عشق ،مثل درخت زالزالک است



چمدان سفر می بندم و به این فکر می کنم که حالا ولایت دیگری هم دارم و ریشه های نسلی که از من باقی خواهد ماند در زمینی خواهد دوید که بهارش بهشت و زمستانش مهربان است... حس بسیار خوبی به سرزمین پدری همسرم دارم.

می دانم که احتمالش بسیار کم است اما پاسپورتم را هم بر می دارم. حسینا را چه دیدی؟ شاید صدایمان کرد. هر چه باشد از خانه ی آقا جان تا کربلا 365 کیلومتر بیشتر نیست و آقای جوگندمی هم همیشه با خواسته هایم مهربان است . فقط  اندازه یک سلام و ساعتی  تنفس در هوایش برایم کافی است.پاسپورت را میگذارم جایی دم دستم، عادت ندارم به حسین و حسینا فکرکنم و مایوس باشم.



توضیح عنوان:
با خنده به پیشوازت می آید و بغلت می کند
با گریه بدرقه ات
عشق
مثل درخت زالزالک است

به پرشالت که گیر کند
ول کنت نیست

هه گ ِ هاتی خه نی ده س ده ملت که ی
خه گی خواسی بچی گیری کلت کی
یه عشقه ماله گم ! ک ِ چو گه ر گوج
هه که فت ئه و پ سه که ت مه ر دیه ولت که ی

چشمان تو مزارع کوباست


این روزها هر بار میخواهم بنویسم ناخوداگاه دستم و دلم به سمت نوشتن از آقای جوگندمی می رود. دست خودم نیست و فکر کنم خاصیت ازدواج همین است که از دنیا جدایت میکند، گرچه من به قول لاله خوب دوام آورده ام...

اتاق بنفش سه دیوار یاسی دارد و یک دیوار بنفش و دو پنجره رو به آفتاب. و من یادم نمیرود که اگر امروز ما خانه ای داریم و سرپناهی  و آرامشی، بخاطر لطف حسینا و دوست خوبش است که هولم داد و دستم را گرفت.بعضی دوست ها فقط دوست نیستند گاهی تمام سرمایه آدم هستند.

رفتیم سفر به ولایت لاله. با یک بچه ی شش ساله پرحرف و یک دوازده ساله ی ورجه و یک نه ماهه ی شیرین ، سفرمان با همیشه فرق داشت و در همین فرق داشتن هاست که آدم نگاه رفیق هفت ساله اش میکند و میفهمد که دستاورد این هفت سال همچون شراب ناب است. لاله تو دستاورد منی.

پر از نوشتن بودم. ولی یکهو خاموش شدم.

توضیح عنوان: که به تناوب در آنها تنباکو، قهوه و نیشکر می کارند...

ابابیل




بعد از دو ماه درد کشیدن و تهوع و خوردن انواع داروهای طاق و جفت شیمیایی و گیاهی و در نهایت  جراحی سنگ شکن، آخرش معلوم شد که هنوز توی هر کلیه یک سنگ خوشگل 13 و 12 میلی متری جاخوش کرده. از درد خسته ام و  غیر از این خوبم و شاکر.