پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

قوی گنگ- موقت

فقط بگم منم. کلید گم کرده ام.

چجوری جواب بدم آخه

مرداد بارانی

فیلم های سیل را که میبینم میفهمم هیچی پیشرفت نکرده ایم. هنوز هم اگر بخواهد به بادی و بارانی بند هستیم. زمانی ایران یک کشور چهار فصل بود. حالاهم چهار فصل است منتها فصلهایش بُر خورده .دیروز نماز آخر سال را خواندم: خدایا کم کاری هایم در این سال را نادیده بگیر و گناهانم را زیر سبیلی در کن و مثلا امسال من قرار آدم بشوم و کمتر خطا کنم. امروز روز اول سال است به تقویم دین و از دیشب دوپس دوپس هیئت ها به راه بوده و باز عده ای داد سخن میدهند که هزینه هیئت را خرج فقرا کنید و جواب می شنوند که خرج سگها را هزینه فقرا کنید و تهش فقرا فقیرتر میشوند و سگ ها کشته می شوند و قیام امام حسین با قیمه گره میخورد و ظهر روز دهم می رسد و تمام... 

دلم میخواهد از اخبار از زندگی از شرجی هوا و از خلقت چند روزی مرخصی بگیرم.

وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

ده ساله منو به دوش کشیدی. نق زدم گوش کردی. گریه کردم مرهم شدی.کاسکوی جیغ جیغو شدم صبوری کردی. الان وظیفه من بود بیام شیراز. ولی هنوزم اونی که قوی تره شمایی. هنوزم من باید بالا رو نگاه کنم تا شما رو ببینم. بازم رفتارت همونه که میگن مسلمون واقعی اونجوریه و من قبل شما ندیده بودم فقط شنیده بودم. تن مامانت رو دادین به خاک و جانش رو بهشت. تسلیت میگم آقا. تسلیت میگم. سایه ات به سر همه اونایی که وجودت برکته براشون.




لطفا برای محترم خانم مادر حامی/دوست من یه فاتحه بخونید. من خودم رو خیلی مدیون این دوست هستم.

گودرت بی پایان

فقط اومدم بنویسم توی این بحبوحه ی اتفاقات و بلایا که هر روزمون روی ویبره است، امروز خبردار شدیم حنا تیزهوشان قبول شده. برای خود حنا که فرقی نداره ولی برای خواهرم خوشحالم که این بچه رو سالها به دندون گرفته و بدقلق ترین حنای دیابتی دنیا رو بزرگ کرده. انگار این قبول شدن یه بار خستگی گنده رو از روی دوش خواهرم برداتش. خدایا شکرت. انشالله راه رشد و زندگی بچه هامون پرنور باشه.


پ.ن: عنوان اولین جمله ای هست که بزرگوار بعد شنیدن خبر قبولی گفته