پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

همه باباها همینجوری اند؟

سلام

بابا  امروز یه جراحی کوچک داشتند و آقای جو گندمی بعنوان همراه باهاشون رفته اند بیمارستان. تا ساعت یازده و نیم نشسته بودیم دعا برای سلامت بابا میکردیم. وقتی که دیگه انتظار داشتم بابا از ریکاوری هم مرخص شده باشند زنگ زدم به آقای جو گندمی و معلوم شد جراحی با تاخیر انجام میشه و ساعت دو میرن اتاق عمل .حالا از اون موقع نشسته ایم دعا میکنیم بابا همه راز ها و اسرار مگو و چیزهای زیرخاکی و عتیقه خانواده و فامیل رو به آقای جو گندمی نگفته باشند...



پ.ن.1: از هفتو نیم صبح تا دو بعد از ظهر چند تا شجره نامه رو میشه بررسی کرد؟

پ.ن.2: بابا توانایی اینو دارند همه چیو جوری بیان کنند که بشدت بودار به نظر بیاد. مثلا یه بار قرار بود واریز یه پول رو بهم بگن. جلو بقیه یهو گفتند دخترم اون مسئله بودا! اون حل شد!


برای همه دعا کنیم. بابای منم هم دعا کنیم لطفا


پ.ن.3: اول ماهه. صدقه دادین؟