پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

شاعر شیرخوار در دخمه سنگی


یک ماهی هست که نه به تلگرام سر زده ام نه به اینستاگرام و راستش هیچ کمبودی از این بابت حس نمی کنم.آدم بنده ی عادته، کافیه کاری رو سه روز انجام بدی یا انجام ندی و روز چهارم بهش عادت کرده ای... عادت این روزهای من کتاب خوندن و سریال دیدن و خوردن بی وقفه ی شاهدونه و گوجه فرنگی و هویج خورد شده است...

یه دوست عزیز اومد ایران و من ندیدمش. خیلی غمگینم. دلم میخواست برم بشینم نگاش کنم. برام حرف بزنه و من کیف کنم. براش حرف بزنم و حرف بزنم و حرف بزنم. نشد. گاهی زندگی اینجوری میشه که یه سری فرصت ها زود از دست میرن. کاشکی این از اون فرصت های برگشتنی باشه.
 
پادکست های گاردین رو گوش میدم. چقدر لهجه انگلیسی دوست دارم. چقدر ذوق میکنم وقتی یهو مچ خودم رو میگیرم که دارم به راحتی زبانی غیر از زبان مادری ام گوش میدم و میفهمم. راستش حس میکنم به زودی به همه اینا نیاز پیدا خواهم کرد. به اینکه بلد باشم حال خودمو خوب کنم و قوی باشم. امیدم به خداست ولی خب وینتر ایز کامینگ!!!

جمعه ی گذشته پرستار یه دختر شیرین زبان چهار ساله بودم. اینکه از ساعت شش صبح تا چهار بعد از ظهر یک بند حرف زد به کنار، ولی نمی دونین چقدر شیرین بود وقتی منو محرم رازهاش میدونست و بهم گفت که توی مهدکوک اون رئیس دخترهاست! البته نامبرده توی دو سالگی هم بهم گفته بود اگه جیش داشتی بهم بگو تا بهت جایزه بدم!



پ.ن: آیا لذتی توی دنیا با لذت بغل کردن یه نوزاد برابری میکنه؟

مدخل توضیح عنوان : تکرار یک هجای خاص و هر کدام با معنی متفاوت (مثل اوضاع این روزهای من)

Wie Oft


دیشب اتفاق مهمی توی روند  یادگرفتن زبان جدید افتاد: توی خواب داشتم با یه نفر صحبت میکردم و بجای اینکه بگم How often گفتم wie oft  و  همون موقع فهمیدم که ذهنم شروع کرده به آلمانی فکر کردن و چقدر این لحظه لذت بخشه.



پ.ن: من هیچ وقت به فرانسوی خواب ندیدم

پ.ن.2: کمرنگم ولی حالم خوبه.