سلام
دروغ است اگر بگویم سرم شلوغ بود، گرچه بود.فقط نمیدانم چرا حال نوشتن نبود. نه تنها حال نوشتن که نزدیک یک ماه است حتی وارد وبلاگم نشده بودم. مشغله های کار و زندگی و سرماخوردگی وحشتناک را که به این ملغمه اضافه کنیم فکر کنم عذرم کمی موجه شود. ببخشید اگر بی خبر ماندید و ببخشید اگر پیغام های مهربانتان را نخوانده بودم. به هر حال هر کجا که باشم نوشتن مامن است و وبلاگ خانه؛ ومن همیشه به خانه بر میگردم.
عنوان نوشت: اصلاحی به زبان اسپانیایی : وقتی که صرف غذا تمام شده ولی صحبت سر سفره هنوز ادامه دارد...
عکس نوشت: پارک ملت، شانس خوبی در پیدا کردن این چهاربرگ های شاد دارم.
سلام
چه جالب من فکرمیکردم فقط ایرانیاهستن که سرغذا میحرفن حتی بعدازتموم شدن غذا همچنان میحرفن وبلند نمیشن
سلام
توی زبان های دیگه گاهی کلماتی هست که ادم مبهوت میمونه از عمق ارتباط ها
ترجمه هم ندارن
خوبه که هستی سرت سلامت باشه .دیدم تاریخ پست یک دی خجالت کشیدم این یعنی ده روزه بهت سر نزدم آخه ننوشتنت طولانی شد ...
امیدوارم حال دلت خوب باشه
سلام مینا
خودمم خجالت کشیدم که اینهمه دارم نمینویسم
نشسته بودم پای لپ تاپ و کار می کردم. اینستاگرام هم باز بود. باز هم پستی دیدم از سانی چلنجر که کلی وزن کم کرده و خیلی منبع انگیزه هست و کلی هم دختر مثبت و شادیه. همیشه منو یاد اون دختری که وبلاگشو دوست داشتم میندازه! خیلییی وقته که ننوشتم. مهم نیست. اما خیلی وقتم هست که وبلاگ نخوندم! اسمش چی بود ... خدایا! من که انقدر مشتاقانه پستهاشو می خوندم! اون که بهم گفته بود می دونی اسم مایا رو خیلی دوست دارم! اون که اسم دوستش لاله بود! فک کنم اسم وبلاگش پرنده داشت. بذار سرچ کنم. وبلاگ پرنده ... فورا پشت سرش گولو یادم اومد. آهان!پرنده گولو ... چقدررر من دوستش داشتم. وااای! چقدر خوشحااالم که هنوزم می نویسه! چه خوب که هنوز ایرانه! چه خوب که هست ... اسم خداش الان حسیناست. چه قشنگ ... چقدر حس میکنم شبیهشم ... گولو! خیلی عزیزی برام! قلمت مانا باشه وبلاگ نویس قدیمی دوست داشتنی. موفق باشی و تنگ در بغل حسینا همیشه :*
سلام مایای عزیزم
ذوق کردم که کامنتت رو دیدم
محکم بغغغغغغغغغغغغلت کردم
نمی دونی چقدر چقدر چقدر چقدر و یه عالمه چقدر دلم تنگه برات، نمی دونی.
اینقدر که برسم بهت لال میشم از یه عالمه حرفی که قراره بگم
سلام
چقدر توی ذهنم با هم حرف بزنیم خوبه؟
هلوووو
سلام شیر کوچولوی خودم
هر جت هستید و هر کار میکنید دلتون شاد و لبتون خندون و روحت آروم
فکری که مدتهاست درگیرشم تاتو کردن یه برگ شبدر زیر استخون ترقوم هست چه زمانی که یکم تپل تر بودم چه الان که ترقوم کامل زده بیرون و روی مچ پام که الان دیگه بعداز مدتها استخونی شده ولی هنوز نتونستم اجرایش کنم
سلام مروئه عزیزم
ولی تتو مچ پا رو نگو که عاشقش هستم
سلام. تز تمام شد؟:
سلام
بیا از چیزهای دیگه حرف بزنیم
خدارا شکر که خوبی و سلامت. آدم خوش شانسی هستی که شبدر چهار برگ پیدا می کنی. تا کنون که من نیافتم
سلام
ان شاالله یک روز قسمت بشه خودم میبرمتون پارک ملت و هزار ها هزار پیدا میکنیم
گولو جاااااااااان
تو هنوز هستی
سلام بهمندخت عزیزم
بعله که هستم
کجا رو دارم برم
من هنوز لیوان دسته دار میبینم یاد چایی مامان و بابات می افتم
خودت خوبی؟
الیف شافاک میگه: کسی که برای یک بار می نویسه، نوشتن رو هیچ وقت فراموش نمیکنه! مثه یادگرفتن دوچرخه سواری. نه مثل یادگرفتن زبان که هرچقدر بگذره بیشتر یادت میره.
حالا حکایت تو و من و امثال ماست. ته تهش دست به قلم می شیم. :)
سلام
لپ کلام رو گفتی
سلام گولو جانم
دلمون تنگ شده بودا،مخصوصا این چند روزی،همه اش میومدی تو ذهنم
زمستون مبارک
هوای دلت برعکس زمستونت گرررررررم
سلام دنیای عزیز من
من همیشه شرمنده اینهمه محبتت هستم