پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

حل شدن قند در چایی


پریروز یه کتاب از خالد حسینی دیدم که نخونده بودم. دیروز توی فیدیبو خریدمش و تا شب تمومش کردم. از اینکه توی این مشغله ی زیاد تونستم یه کتاب بخونم و پشت گوش ننداختم خیلی خوشحالم. اسم کتاب ندای کوهستان ترجمه شده بود و ترجمه ی روان و ساده ای داشت. امیدوارم بتونم روزی نسخه انگلیسی اش رو بخونم.

یه مدته سعی میکنم به پوستم بیشتر توجه کنم. نه از مدل توجه بوتاکس و میکرودرم و میکرونیدلینگ ، بلکه از نوع شستشوی خوب و ماسک و کرم های معمولی. حس میکنم پوستم باهام دوست شده و علیرغم اینکه گاهی جوشهای مجلسی میزنه ولی حالش خوبه. یه دونه پرایمر هم خریدم که حس میکنم وقتی قبل ضد آفتاب استفاده میکنم پوستم صاف تره. کلا افتاده ام روی دور رسیدگی روزانه به پوست که توش خیلی سهل انگار بودم.

مادربزرگ مادری ام اومده خونه مون. صداش میکنیم ماندا. متولد 1305. شبها میشینم کنارش ماساژش میدم و باهاش ترکی حرف میزنم. گاهی دلم میخواد بچلونمش و بگم لطفاً نمیر! می دونم عمر دست خداست ولی من هنوز با مرگ پدربزرگم توی 105 سالگی کنار نیومدم. فکر اینکه یکی بوده و دیگه نیست و قرار هم نیست تا ته تهش برگرده اذیتم میکنه. هنوزم کافیه چشمامو ببندم تا صدای آقاجانم رو بشنوم که پشتم رو ماساژ میداد و میخوند: پریا خانیم مس مسه، تللرین اسدیرمسه، یدّی پیکان گلمسه، دایی لاری ایلشمسه، عمی لری ایلشمسه، شاه دا گله ورمریز*... دوم مهر نه سال شد که آقاجانم رفته... چه می دونم.شایدم فردا من مردم.

اگه کسی توی زندگی تون هست که حاضرید بخاطرش مرخصی ساعتی بگیرید و زیر بارون  باهاش کوچه های شهر رو گز کنید، خوش شانس هستید. من بخاطر دوستی با لاله خیلی خوش شانس و خوشبختم و راستش بخاطرش پز هم میدم. مگه آدم پیش چند نفر میتونه خودِ خودِ خودش باشه؟

هفته قبل یه کار بزرگ کرده ام. یعنی خودم نکرده ام. یکی مثل ژان والژان هلم داد و کمک کرد که انجامش بدم و خدا هم سنگ تموم گذاشت. حالا انگار تازه میفهمم چی شده. یه شیرینی مطلوب داره باورش. عین قند که نرم نرم توی چایی حل میشه.


هر جور که فکر میکنم میبینم من توی این وبلاگ رشد کرده ام. گاهی نوشته های سالهای قبل رو که میخونم میبینم قلم خوبی داره ولی من نیست. نمیدونم اثر رشد واقعی هست یا بالاتر رفتن سن یا اثر معاشرین. ولی هر چی هست خوبه. تلاطمم کمتر شده و راهم مشخص تر. دهه چهارم زندگی دهه ی بامزه ی قشنگیه. فقط حیف که یه بار به دنیا میاییم.


*پریا خانم ناز باشه، اگه چتری هاش رو روی صورتش نریزه، هفت تا پیکان نیاد(بله پیکان نماد ثروت بود روزی)، دایی هاش در مجلس نباشند و عمو هاش در مجلس نباشند، حتی اگر شاه به خواستگاری اش بیاد ما نمیدیمش...
نظرات 26 + ارسال نظر
تریپل سه‌شنبه 15 آبان 1397 ساعت 02:44 ب.ظ

سلام.
شما نسبتی با اصحاب کهف دارید؟ شونصد روز هست که ننوشته‌اید، حالا هم با یک فقره خواب برگشته‌اید؟ خدا قوت!!

سلام

میدونی که من هر وقت کار عقب افتاده داشته باشم زارپ میگیرم میخوابم!!!!!

ماتیلدا دوشنبه 14 آبان 1397 ساعت 05:29 ب.ظ http://mim-matilda.blog.ir

به دنیا اومدن در ذات غمگینه...وقتی به این فکر میکنی که در ادامه رفتن وجود داره.مث گربه چارچنگولی ادم میچسبه به هرچی دوس داره که مبادا از دستش بده یا مبادا خودش از دست بره...چیه این زندگی که ادم هی باید بره و رفتن تحمل کنه!!!

سلام
دقیقا

لیلی دوشنبه 14 آبان 1397 ساعت 10:50 ق.ظ http://cafeleyli.blogfa.con

یه وخ اصلا به ذهنت خطور نکنه که ما روزی چند بار این صفحه رو باز می کنیم به امیدِ دیدنِ ردی از تو هااااا

سلام
عذاب وجدان گرفتم لیلی ولی باور کن جون نوشتن نداشتم

ماتیوس یکشنبه 13 آبان 1397 ساعت 06:45 ب.ظ http://sempaye1.blogfa.com

من خواننده ی اغلب خاموش وبتون بودم و بسیار خوشحالم که می نویسین

سلام
ممنونم

آدم چاق یکشنبه 13 آبان 1397 ساعت 02:05 ب.ظ http://chagh2.blogfa.com

سلااااااااااام گلو جان. از وقتی از بلاگفا رفتی به سختی پیام می گذارم. نمی دانم چرا. ولی همیشه می خونمت. دهه چهارم زندگی حال خوبی داره خیلی خوب. چون به هرجا که قرار بود برسیم رسیدیم بقیه راهو باید زندگی کنیم

سلام خانم عزیزم
همیشه شیفته کامنتهای شما بودم

کیوی پنج‌شنبه 10 آبان 1397 ساعت 05:01 ب.ظ

دوستت دارم گولو....خیلی زیاد
مبارکت باشه اتفاق جدید

سلام کیوی عزیزم
ممنونم

سپیده پنج‌شنبه 10 آبان 1397 ساعت 07:47 ق.ظ

سلام گولو جانم خوبی کجایی بیا دیگه دلم برای دلنوشته هات یک ذره شده ...

سلام
ببخشید کمی از وبلاگ و نت دور بودم

روشن شنبه 5 آبان 1397 ساعت 10:58 ب.ظ

دوستی های شما قشنگترین بخش وبلاگ نویسی بوده و هست :))
اون دوره خیلی جذاب بود:)

سلام
چقدر لذت بخش بود این کامنت

تیلوتیلو شنبه 5 آبان 1397 ساعت 05:07 ب.ظ


منم از این حیف و دریغ ها میخورم که چرا همش یه بار اینم اینقدر کم .... ولی چاره ای نیست
چرا من پرایمر ندارم؟

سلام
دقیقا
البته من یک ماهی گشتم

پرایمر منم تموم شد

شیرین چهارشنبه 2 آبان 1397 ساعت 04:56 ب.ظ

سلام گولو جانم
بعد چند سال اومدم اینجا و از اینکه دیدم مینویسی خیلی هیجان زده شدم.
اون موقع ها که وبلاگت رو میخوندم تازه پدرم فوت کرده بود و الان دو ساله که مادرم هم فوت کرده.
من هم بزرگ شدم. خیلی بزرگ و خیلی تغییر کردم تو این سالها.
معلومه تو هم درد بیرون اومدن از پیله رو تحمل کردی و پروانه شدی. لذت بردم از نوشته ات. دعا میکنم آرزوی دلت با خواسته خدامون یکی باشه عزیزم.

سلام
بسیار ممنونم
خدا جاشون رو توی بغل خودش امن نگه داره
رشد درد داره شیرین
خیلی
ولی گزیری نیست ازش

زهرا فرفری دوشنبه 30 مهر 1397 ساعت 01:08 ب.ظ

سلام فرفرو

فریده شنبه 28 مهر 1397 ساعت 09:12 ق.ظ

منم دیشب خوندن این کتاب رو شروع کردم

سلام
به به
لذت خواهی برد اساسی

ساره شنبه 28 مهر 1397 ساعت 08:57 ق.ظ

دلت همیشه چایی شیرین باشه

سلام
ممنونم دختر نارنج و ترنج

کیانا جمعه 27 مهر 1397 ساعت 08:18 ب.ظ

وقتی مامانی من رفت یه گوشه قلبم برا همیشه خالی موند. هیچوقت جرات ندارم از سر خیابونش رد شم. میخوام همونجوری تو ذهنم بمونه.‌اون خونه و اون خاطرات. وای اشکم دراومد
گولو در باب بی جراتی من اینم اضافه کنم که جرات ندارم خالد حسینی بخونم.‌بعد هزارخورشید تابان و بادبادک باز...یعنی یه انرژی خاصی از من گرفتن این‌کتابا. البته تا آخر عمر دیدگاهم ب اقلیت افغان عوض شد. احترام مضاعف...

سلام
حق داری اگر نخونی
من هنوزم جعبه چایی میبینم یا کارتون والت دیزنی میبینم یادشون هستم

sara چهارشنبه 25 مهر 1397 ساعت 12:26 ب.ظ

سلام
گولو جان شما مگه ترک تبریز نیستید؟ورمریز به لهجه زنجان و ...میخوره فک کنم.

سلام
چه دقت نظری
زنجانی نیستیم عزیزم

صاد سه‌شنبه 24 مهر 1397 ساعت 02:03 ق.ظ http://colorlesslens.blogfa.com

سلام
چه خوب که نصف شبی بی هوا یاد اینجا افتادم و سر زدم
چه خوب که دوباره مینویسین :)

سلام
جایی جز وبلاگ رو نمیپسندم

هستی شنبه 21 مهر 1397 ساعت 09:26 ق.ظ

خدا مادربزرگ عزیزت رو براتون حفظ کنه و رحمت کنه پدر بزرگ جان رو. چه شعر قشنگی برات میخونده , دوستش داشتم.

چقدر خوبه اون شیرینی کار بزرگ, نوش جونت.

سلام

ممنونم

لادن جمعه 20 مهر 1397 ساعت 02:22 ب.ظ

سلام گولو خوشحالم که دوباره مینویسی چه خبر از حنا حتما الان حسابی بزرگ شده .. خودتم بزرگ شدی قلمت فرق کرده

سلام
ممنونم لادن
حنا خوب و در حال ورجه ورجه است

دخترچه پنج‌شنبه 19 مهر 1397 ساعت 07:39 ب.ظ

سلام
عاشق ترجمه شعر شدم ... .
(به حسینات بگو حال دخترچه رو)

سلام
حال عاشقان...

مینو چهارشنبه 18 مهر 1397 ساعت 06:04 ب.ظ http://Minoo1382.blogfa.com

منم سالهاقبل ندای کو هستانوخوندم وخیلی دوستش داشتم.
یادش به خیرزمانی که لاله خانومی تندتندپست می ذاشت

سلام
منم دلتنگ نوشتن لاله هستم ولی گوشش بدهکار نیست

سوفی چهارشنبه 18 مهر 1397 ساعت 01:16 ب.ظ

آخ آخ گولو.... اشکم رو درآوردی

سلام سوفی
بیا بغلم

عمو چهارشنبه 18 مهر 1397 ساعت 12:13 ب.ظ

سلام عمو
چطوری؟
باید یک روز بنویسم که از صدقه سر این خانه با چه ادمهای نابی اشنا شده ام

لیلی چهارشنبه 18 مهر 1397 ساعت 09:41 ق.ظ http://www.cafeleyli.blogfa.com

سلام گولو جااااان
نمیدونم منُ یادته یا نه
مدتها بود اینجا نیومده بودم و دیشب یه عالمه از پستات رو خوندمُ کیف کردم...به نظرم گولو پخته شده و به یه بلوغِ خاصی رسیده...
درسته اینجا نبودم اما تو در خیلی از لحظاتِ من بودی...نوع رابطه تو با مادرت رویِ رابطه منُ دخترم تاثیر میگذاشت...بابتِ انتقالِ تجربیاتت ازت سپاسگزارم

سلام لیلی
یادمه!!! چطوری!
دخترت رو بچولون
شادم کردی

الی چهارشنبه 18 مهر 1397 ساعت 08:15 ق.ظ http://rozegareshirineman.blogsky.com/

ای جونم به آقا جون با اون شعر قشنگش، انشالله روحش قرین آرامش باشه

منم وقتی پوستم خوبه ، کلا حالم خوبه , مدتهاست که معتادم به کارهای رسیدگی پوست و البته ضد آفتاب

بابونه هم دم کن بخور!

سلام
خدا همه مون رو بیامرزه الی
بابونه؟ چشم!
مرسی

تینا سه‌شنبه 17 مهر 1397 ساعت 05:07 ب.ظ

سلام
حسودی آزاد هست تو این پست؟ اگر آزاد هست که حسودی، حسودی،حسودی
اگر هم نیست ، من یه موز برمیدارم میرم

سلام تینا
چطوری کف کفی من؟
موز رو خوب اومدی

محمد سلمی سه‌شنبه 17 مهر 1397 ساعت 03:42 ب.ظ

جدا حیف که فقط یکبار بدنیا میایم و جدا داشتن کسی که بتونی خودت باشی نعمته

سلام
قشنگ و غمگینه این یکبار به دنیا اومدن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.