پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

اتاق سبز


اتاق سبز یک پنجره بزرگ رو به غرب دارد که توی دیوار سبز پررنگ جا خوش کرده. بقیه دیوارها سبز کمرنگ هستند، درست رنگ تپه ها وقتی به نوازش بهار تن سپرده اند. کف اتاق سبز را  موکت نرم  و پرز بلند پوشانده و درست وسطش یک صندلی راک منتظر من است. بجز دیواری که کمد سفید رنگ وسایل آقای جوگندمی را جا داده ، باقی دیوار ها خیلی منظم قفسه بندی شده و قرار است هزار کتاب خوب که سالها خاک خورده اند را مهمان شوند... پرده ی اتاق از کتان قرمز یا سبز پررنگ است. هنوز نتوانسته ام در این باره تصمیم بگیرم اما مطمئنم اتاق سبز مکان مطلوب من در خانه مان خواهد بود. خانه ای که به احترام قهرمان کودکی هایم نامش را ویله کولا گذاشته ایم...