پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

شکم نازی جون امروز زیاد کار کرده



یکی از همکارانم عاشق تکنولوژی است. یک ربع مانده به اینکه به خانه برسد قهوه جوشش را روشن میکند، دمای خانه را از شرکت کنترل میکند، غذای سگش در ساعت های مشخصی توی ظرف ریخته میشود، ظرفها در ساعتی که پیک مصرف برق نیست شسته میشوند. حالا این همکار چند صباحی است که  ازدواج کرده و ما شاهد این تماسهای تلفنی هستیم: نازی در خونه بازه، نازی اتاق خواب چرا انقده سرده؟ نازی جلوی تلویزیون خوابت برده بود؟ نازی چقدر با تلفن حرف میزنی؟ نازی کی بود در زد؟ نازی چرا انقده راه میری امروز؟

هنوز نازی را ندیده ام ولی فکر میکنم شبیه مرغ بسیار خوش رنگ و لعابی باشد که در قفسی طلایی اسیر شده...