پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

دلگرم به موهای جوگندمی اش


در آستانه ی اردی بهشت؛ گل نوبر فصل زایش،  به سختی مادری احساساتم را می کنم. احساسات گنگ و ملس که نه طعمشان معلوم است و نه تبارشان، همه شیرین از ویار عشق و همه تلخ از تهوع و ترس... بارداری نافرجامی که تقویم و طبیعت راهی جز سقط برایش به ارمغان ندارد. انگار کن  مادری آبستن هستم که بر گور نوزاد خود مویه میکند و همزمان برای جوانه ی نورس زندگی اش لالائی میخواند.




نظرات 1 + ارسال نظر
پرنده گولو دوشنبه 26 فروردین 1398 ساعت 01:38 ب.ظ

سلام
سرمان قبل اینکه به خوشی خلوت شود، به ناخوشی شلوغ شد و طبیعی است که گاهی نازک می شوم و گاهی تلخ...
خوب است که میان هجوم هزار جور حس گنگ و جدید، بازوانش هست و گرمای وجودش...

حال من هم خوب است و ان شاالله بهترتر هم خواهد شد و نوشتن هم در میان همیشه کمک احوالم بوده و هست

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.