پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

تو ای طلوع آرزوی خفته بر باد

همکارم داشت توی سایت ها دنبال کلاه بچه می گشت برای دختربچه اش  نیکی. نخ پنبه ای باشه خوشرنگ باشه شیک باشه. پرت شدم سه سال قبل ال سی وایکیکی بشیکتاش. یه پک دوتایی یکی صورتی یکی نعنایی. سایز 18 تا 24 ماه. گفتم نخر. امروز براش آوردم. ذوق کرد.یه جور شاد همراه با چاشنی غم شدم. نیکی من با نیکی همکارم فرق داره.


بچه نمیخوام. اینو خوب میدونم. ولی توی دنیایی که حتی ته معیار خودمم زندگی بدون بچه یه جوریه خب تصمیم سختیه. بچه ها رو دوست دارم. یه اتاق خونمون کمد و تخت بچه داره. کمدش پره از لباس های نوزادی تا کودکیه . همه دخترانه و تک و توک اسپرت. دارم ریز ریز هدیه میدمشون. بالاخره یه فرقی بین کسی که جرات والد شدن داره و کسی که منه باید باشه. کمد هیچ وقت خالی نمیشه. چون با همون سرعت دوباره لباسهای جدید میخرم.


گلفام دختر همسایه است. یازده ماهه. نرم مثل مارشمالو.توی محوطه که میبینمش می دوم و از باباش میقاپمش. نرموله ی من. میچسبه بهم و کیفور میشم. خانمهای همسایه میگن وای تو که انقده بچه دوست داری یکی بیار. چی بگم؟ میگم چشم و میخندم.


رفته بودیم کنسرت علیرضا قربانی. وسطهاش صداشون منو یاد سریال شب دهم انداخت و متوجه شدم ایشون کدوم خواننده است! بعد بعلت علاقه وافرم به موسیقی سنتی  توی تمام مدت کنسرت نشستم قرآن های روزمره ام رو خوندم و ویدئوهای کنسرت معین دیدم. فکر کنم اولین بار بود کسی توی کاخ سعدآباد یاسین میخوند


پنج شنبه رفتم خونه دوست و هم اتاق دانشگاه لیسانس. اون یکی هم اتاقی هم از زاهدان اومده بود. از دهنش پرید که قراره بچه های ترم یک باهم برن شیراز برای دیدن لیلی که از کانادا اومده. نمیدونم چرا قلبم یه جوری شد. برنامه رفتن به شیراز رو کنسل کردم. من همیشه در سایه بودم. به درک . اصلا میرم مشهددیدن کسی که مهاجرت نکرده.


با مستفا حرف میزدم. رابطه مون چند سالی بود کمرنگ شده بود. گفت سه سال اول که ویزام جی تو بود اجازه کار نداشتم و موندم توی خونه و بچه رونگه داشتم.چهارماه شده گرین کارت گرفتم و الان دارم پست دکترا و توی هاروارد میخونم. چرا صفر تا صد دوستای من انقده سریعه؟ بخدا از بچه داری و خانه داری تا پست دکتری هاروارد فاصله کمی نیست. من هم گفتم امتحان جامع رو قبول شدم و دکتری رو ول کردم. زیبا نیست؟


حنا برای تولد چهل سالگی ام پیغام داده بود خاله مبعوث شدنت مبارک. فکر کنم واقعا دارم به سطح جدیدی از زندگی میرسم. سطحی که هنوز اسم نداره.

نظرات 9 + ارسال نظر
پگاه چهارشنبه 14 تیر 1402 ساعت 02:22 ب.ظ

منم تا مدتی پیش بچه نمیخواستم، اما وقتی هم که خواستم تا الان نشده، نمیدونی چه دردی داره که بخوای و نشه، که هرجا بچه ها رو ببینی بغض ات بگیره، که مجبور باشی در جواب تو هم بچه بیار یه لبخندی بزنی که انرژی کل روزت رو بگیره و ...

سلام.
انشالله یه روزی بیخواب از دردسرای بچه به این وبلاگ سر بزنی
قوی باش دختر

دزد حقیر دوشنبه 12 تیر 1402 ساعت 12:48 ب.ظ

سلام.
پریای عزیزم، بعد از مدت‌ها اومدم اینجا و نوشته‌های دلچسبت رو خوندم. ولی نه لاشخوروار. این دفعه امین کلماتت بودم.
اومدم که هم تشکر کنم و هم بگم لطفا منو ببخش. راست گفتی، من اونروزها خیلی بدبخت و حقیر بودم. بعد از اونروز هم پیش روانپزشک رفتم و هم پیش مشاور. کلی کلاس رفتم و الان به لطف دارو و چیزیهایی که یاد گرفتم واقعا بهترم. البته تلنگرش اون پست تو بود.
یادم نمیاد کی و کجا خوندم که وقتی حقی از کسی ضایع می‌کنی و بهش دسترسی نداری باید براش دعا کنی و از طرفش صدقه بدی. این کارا رو کردم. همین الانم بعد از نماز کلی برات دعا کردم. نه به خاطر دسترسی نداشتن بهت، به خاطر اینکه جرات و جسارت عذرخواهی رو نداشتم.
ولی الان اومدم بگم لطفا لطفا لطفا حلالم کن.
راستی، مامانم درگیر شیمی درمانیه. خیلی دعاش کن.

سلام
خیلی یکه خوردم
منو ببخش بخاطر ادبیات اون زمان
برات عشق و سلامت میخوام، شهامت زیاد رو خودت داری
همیشه حلالت بوده چون تا نوشتم جریان برام تموم شد
برای مامان دعا میکنیم

تریپل چهارشنبه 7 تیر 1402 ساعت 04:41 ب.ظ

سلام گولوی نازنین.
من که امروز خیلی دعاتون کردم.
برای آقای سبیل و خانواده و ایضا آقای جو گندمی و خانواده هم.
به امید روزی که با وی وان همگی با هم اینجا باشیم و دعا کنیم.
وجودتون بی‌بلا.

اون ژن بخشندگی رو قدر بدون. یکی از امراض لذت‌بخش دنیاست،

سلام.
اومدم راجع به همین بنویسم

حکیم بانو چهارشنبه 7 تیر 1402 ساعت 01:19 ب.ظ

سلام گولو جان
خوبی؟ مدام میام میخونمت.
دیر به دیر پست میذاری
ولی پستات آدمو تکون میده. این که از دوست داشتنی هات ببخشی به دیگران خیلی تصمیم سخت و خاصیه.
شما و خونواده و آقای جوگندمی سلامت باشید

سلام عزیزم
خوشحالم میکنی
ممنونم ازت

کهکشانی سه‌شنبه 6 تیر 1402 ساعت 03:01 ب.ظ

واقعا رفتید کنسرت قربانی و معین دیدید
الله اکبر گولوی نازنین
ما که طرفدارشیم نشده بریم کنسرتش
کیف می کردی دختر با صدااااش
بهانه ی من بغض خانه ی من
تعبیر از این قشنگتر

سلام
بله ما اینیم
صداشون خوب بود ولی من کژطبع هستم

عابر سه‌شنبه 6 تیر 1402 ساعت 02:45 ب.ظ

سلام، یه آقایی توی اینستاست که توی این ماههای گذشته یه مدتی توی هوای آزاد نبوده و اکانتش هم از دسترس خارج شده بوده حالا برگشته (میخوام بدونی مختصات فکریش رو) به شدت کسایی که رادیکال فکر نمیکنند و جز مردم هستن و نه امت، رو ترغیب میکنه به بچه دار شدن ، راست میگه خوب که فکر میکنم عرصه داره تنگ میشه مردم با عقل و منطق صلاح میدونند بچه دار نشن مردم کم میشن به مرور اما امت....

سلام
تفاقا خودمم میگم کسی که میتونه والد خوبی بشه ظلمه اگه نشه چون اینجوری ژنوم ایرانی بشدت دستخوش تغییر میشه و میره به اون سمتی که هیچ انسانی دوست نداره
چه میدونم والله

زهرا سه‌شنبه 6 تیر 1402 ساعت 11:09 ق.ظ

چرا دلم گرفت....

سلام.فکر کنم قلبامون به هم راه پیدا کرد

دل آرام دوشنبه 5 تیر 1402 ساعت 04:21 ب.ظ

۴۰ سالگی عجیبه

آخ گفتی

Zahra دوشنبه 5 تیر 1402 ساعت 03:20 ب.ظ

سلام
من یادمه با هم‌ مصاحبه دکترا دادیم و از پست اون موقع متوجه شدم توو سالن علامه همزمان با هم بودیم
من بهمن سال پیش با رنجی وصف ناشدنی دفاع کردم بالاخره، به نظرم تصمیم به دکترا خوندن اشتباه بزرگی بود که مرتکب شدیم و نصفه رها کردن و حال الانت رو کامل درک می کنم

سلااااااااام
وای یادمه گوجه سبز برده بودم
دفاعت مبارکه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.