پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

ته راهرو سمت چپ




آدم کم میاورد. اما نمی میرد. آرزوی مرگ میکند. اما نمی میرد. خاصیت مرگ این نیست که به درخواست آدم بیاید. و خاصیت درد این نیست که به درخواست آدم برود.


همه به شوخی می گویند گولو ازدواج به تو نساخت. من میفهمم حقیقت همین است. ازدواج به ما نساخت. ولی ما با هم می سازیم ان شاالله. قرار نبود اولش اینجوری باشد. ولی خب کجای زندگی مان را از روی قرارها پیش رفتیم؟


شب بیست و سوم حمام رفتم. به خیال خوش که عبادت خواهم کرد.عبادت نکردم. مثل یک کرم در خودم لولیدم تا صبح. گاهی به سقف نگاه میکردم. به بالا، جایی که باید خدا در آنجا باشد. در نگاهم هزار حرف بود و من نا نداشتم حتی یک آیه بخوانم. ضمیر الصامتین؟ خدا نکند. درونم پر از فحش و گله بود.


عذاب وجدان دارم. کم آورده ام. پس سرطانی ها چه میکنند؟



نظرات 49 + ارسال نظر
بهار شیراز شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 11:29 ق.ظ

جوگندمی رو خدا برات فرستاده که روزهای سخت کنارت باشه و بهت عشق بده تا زود جون بگیری و روبراه بشی...
جوگندمی هدیه کایناته به مهربان گولو

سلام.
بهترین هدیه است.

فال سه‌شنبه 13 خرداد 1399 ساعت 01:37 ب.ظ http://semilife.mihanblog.com/

دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد، یا می رود به یک جای دور یا می ماند و می بردمان به یک جای دور

خاصیت دنیا این است که می گذرد و همینش شیرین است

سلام.
چون می‌گذرد غمی نیست.

طیبه پنج‌شنبه 8 خرداد 1399 ساعت 02:59 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com

سلام اگه نظر خصوصی من برات اومده بهم بگو لطفا

سلام
ممنونم
خیلی
برات بهترین دعاهام رو و بهترین آرزوهام رو دارم

نینا چهارشنبه 7 خرداد 1399 ساعت 05:38 ب.ظ

گولو جان سلام.امیدوارم بهتر بشی.من این درد ترا دقیقا چند سال پیش در ۳۲سالگی تجربه کردم و چون درحال گذراندن دوره تخصص بودم استعلاجی و مرخصی نداشتم.همون میله داغ و سرفه عطسه دردناک و وزوز شدن هر دوپا و سوزش و داغی و..تا نهایتا پای چپم بطور ناگهانی فلج شد و قدرتش صفر شد.اورژانسی عمل شدم و هفته بعد مجددا عمل .خوشبختانه قدرت پام تا حد زیادی برگشت و من تا سه ماه بریس فلزی و فیزیوتراپی و.. داشتم.الان همچنان گاه وبیگاه دردها هستن ولی رعایت میکنم و فقط خوشحالم که میتونم راه برم و خدای ناکرده وابسته به کسی نیستم.ولی منم مدتی با مادرم حمام میرفتم یا لباس عوض کردن و یا حتا جابجا شدن .خیلی زود خوب میشی

سلام.
چه وحشتناک و دردناک بوده.

فریده چهارشنبه 7 خرداد 1399 ساعت 08:00 ق.ظ

هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند
اصلا قرار نیست خدا با ملاک های ما با ما رفتار کنه، مگر عزیز تر از حسین جان، پاک تر از حسین جان و... داشته؟ چه بر روزگار این دنیای او گذشت.
خداوند ما را موجوداتی به وسعت ابدیت میبیه و برای اون ابدیت آماده مون میکنه.
چه خوبه که در این روزها یاری ی ار و همراه کنارته گلوجانم

سلام.

سپیده سه‌شنبه 6 خرداد 1399 ساعت 09:18 ق.ظ

تموم میشن این روزا.....یه روزی که دست آقای جوگندمی رو گرفتی و داری قدم میزنی و کیف می کنی و دلت قنج میره....شاید فقط یه آه بمونه از این روزا که چرا نشد لذت ببری...همین....

سلام.
ان‌شاءالله.

زهرا دوشنبه 5 خرداد 1399 ساعت 02:18 ب.ظ

سلام گولو جان امیدوارم سلامت باشید و درد از وجود نازنینت دور شود.
درد خیلی سخته و من طاقت ندارم
چند بار برای مدت کوتاهی تجربه کردم و سخت بوده. امیدوارم زود خوب بشی و درد نکشی

سلام.
امیدوارم کسی درد نکشه.

رها شنبه 3 خرداد 1399 ساعت 03:33 ب.ظ

هی دختر جان... چه قدر حرف داریم... فقط از ته دل برات آرزوی سلامتی دارم و دل خوش، می دونم که دوتاشو به زودی بدست میاری عزیزجان

سلام.
حسینا به همه‌امون سلامتی بده.

مونا شنبه 3 خرداد 1399 ساعت 01:53 ب.ظ

گولو جان،گولوی عزیزم،نمی دانم چطور توصیف کنم...درد جسم سنگین تر یا روان؟فقط میدانم خودم،بدنم،روانم،قلبم،دستگاه گوارشم حالا بعد از تحمل قریب یک سال شوک و درد روان و استرس های فوق تحمل،حالا طاقت یک نوزاد هم ندارم...باور می کنی تحمل درد آمپول هم ندارم من که سابقه بستری و زایمان و کورتاژ داشتم و بچه بودم و آخ نگفتم حالا طاقت یک حساسیت فصلی هم ندارم...درد بد چیزی گولو جان،شیره جان آدم را میخورد چه درد جسم چه روح و چه بد که هیچ توجیه مذهبی و علمی هم ندارد

سلام.

مریم شنبه 3 خرداد 1399 ساعت 08:32 ق.ظ http://neveshtehayegahbegah.mihanblog.com/

سلام گولوی عزیم من 9 سال پیش مچ پام خورد شد از دو طرف شکست شب اول خیلی گریه کردم ولی بعد به خودم گفتم پام قطع نشده که شکسته بالاخره درست میشه .. گولو جان تجربه درد رو دارم ولی تموم میشه .. من قبلش نمی دونستم درد یعنی چی بعدش برای خودم گریه نمی کردم می گفت خدایا اونا که همیشه درد دارن چی میکشن .. 9 سال گذشته و فقط خاطره محوی از اون دردها برام مونده .. صبور باش دختر گلم

سلام.
مجبور به صبوری هستیم.

رها پنج‌شنبه 1 خرداد 1399 ساعت 08:09 ب.ظ

جایی یه عالمی می گفت نگید راضیم به رضای خدا چون شاید تحمل ازمون رضا را نداشته باشید در عوض همیشه بگید خدایا پناه میبرم به خودت از هر چه سختی هست

سلام.
چه هوشمندانه.

سحربانو پنج‌شنبه 1 خرداد 1399 ساعت 09:04 ق.ظ

سلام رفیق بعضی وقتها فکر می کنم مگه خدا میخواد چه مدرکی بده که این همه امتحان میکنه قبول میشیم ردمیشیم تبصره میزاره نمیدونم درد خیلی سخت هست وتحمل سخت تر اما خودش فرمده بعد از هرسختی اسانی هست

سلام.

فاطمه پنج‌شنبه 1 خرداد 1399 ساعت 01:51 ق.ظ

منم کمی خیلی ناچیزتراز تو فهمیدم
ناز و‌نوازش در دوره ی در درد رو به شکل بدی رد کردم

درد مقداری از منو هم به من نشون داد

اما من چراااا در اون دوران ترجیح میدم دور و بر خدا و حرف های من و او نباشم . شاید می ترسم اون حدی از خدا رو در درد ببینم که تا حالا ندیدم و عوض بشه همه چی ...

یا شاید اون روزی که تمام دعاهای هفت سالگی تا شانزده سالگیم برای درمان درد شد یک قبر عمیق و یک جسم بی جان ، از رابطه درد و خدا گذشتم

سلام.

مهری چهارشنبه 31 اردیبهشت 1399 ساعت 05:07 ب.ظ

سلام دوست نادیده مدتهاس وبتونو میخونم ولذت میبرم از موضوع ها قلم و اون باورهای زیباتون با حسینا حرف زدنتون بارها اشکم رو درآوردامیدوارم هر چه زودتر با سلامتی کامل حسینا رو در اغوش بگیرید این شبها از با تمام وجودم دعا گوی سلامتی تون هستم خداوند جناب جوگندمی رو سالم سلامت براتون نگهدار ک قطعا بودن ایشون نتیجه باورهاتون بوده و چقدر خوبه ک در این شرایط ایشون رو در کنارتون دارید

سلام.
ممنونم.

دنا چهارشنبه 31 اردیبهشت 1399 ساعت 10:31 ق.ظ

آخ درک می کنم چقدر سخت. انرژی های خوبم رو راهیت می کنم. میگذره زودتر ایشالله، مراحل سختش رو‌ پشت سر گذروندی. روزهای خوب و شادی در انتظارتونند، دووم بیار. انشالله درد نباشه، غصه نباشه، اندوه نباشه برات

سلام.
برای شما هم.

شراره چهارشنبه 31 اردیبهشت 1399 ساعت 09:53 ق.ظ

سلاااااااااااام عشق
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
چرا اینطوری شد پس؟ من و شیل و لوباه برات دعا میکنیم...چه دکترهای خوبی...زندگی مهرپور رو که میدونی؟ خانمش و باقی قضایا
اما این درد میره فقط صبورتر باش لطفاً
زودتر خوب بشو و دوباره بیا بغلت کنم و بهت کیک کرمدار وانیلی بدم
دوستت دارم

سلام.
هنوز مزه‌اش رو حس می‌کنم.

گیتی چهارشنبه 31 اردیبهشت 1399 ساعت 12:35 ق.ظ

بغلت میکنم و ممنونم ازت بخاطر لطف و روح بزرگت گولوی عزیزم
یه خواهش هم دارم اونم اینکه توی این دوران خودخواه باش و با خودت مهربونتر. از هرکسی که ذره ای حالت رو بهتر میکنه بخواه که کنارت باشه‌ یا کاری رو بکنه که تو دوست داری. دوست یا خانواده فرقی نداره. بزرگترین حسرت من اینه که چرا توی اون شرایط ملاحظه کردم حتی در مورد خواهرم. تو نه مقصری و نه مستحق همچین اتفاقی. ولی محقی که به هرچیزی حالت رو بهتر میکنه رو بیاری. این یک اتفاقه که در زندگی تو و همه ی کسانی که دوستت دارن افتاده. پس بدون که ذره ای بهتر شدن تو برابره با بهتر شدن حال اونها. پس دریغ نکن ازشون. بذار کنارت باشن و حالت رو بهتر کنن

سلام.
ممنون.
چشم.

نازنین سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1399 ساعت 06:37 ب.ظ

سلام.

تینا سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1399 ساعت 06:33 ب.ظ

سلام. جوابت به کامنتها رو نخوندم. چی شد؟ حسینا لج کرده چرا این روزها با همه؟ چیکارش کردیم مگه؟

سلام.

گیتی سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1399 ساعت 05:13 ب.ظ

من توی دردهای سرطانم فهمیدم خدایی وجود نداره. بنظرم نه حکمت بود نه آزمایش نه زود گذشت و نه جای شکر داشت. یه تصادف بود مثل بقیه ی زندگی و عادلانه نبود مثل بقیه ی زندگی...

سلام
گیتی جان ممکنه ازت بخوام بغلم کنی ؟
من میفهمم چی میگی
اون پیغامت رو هم فهمیدم
فکر میکنم اون موقع فصل درد های روان بود
الان فصل درد جسم
من نمیدونم به خدا معتقدم یا نه
ولی میدونم به حسینا معتقدم
موجودی که هست برای من و اگه نباشه من بلد نیستم چه کنم
شما خیلی شهامت داری گیتی و من این صفت شما رو ستایش کردم

م سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1399 ساعت 02:15 ب.ظ

بعد صد و بیست سال مجبور شدم کامنت بذارما استغفرالله....اونوقت این همین حسینایی نیست که اقای جو گندمی رو رسونده که تو روزایی که ناز آدم اونقدر سنگینه که پدر و مادر هم نمیتونن بکشن خریدار نازت باشه ؟

سلام
همون حسیناست
ولی درد که ناز نداره

یه خواننده قدیمی سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1399 ساعت 10:50 ق.ظ

کسی که در زندگی خودچرایی برای زیستن داشته باشد هر چگونه اش را پشت سر خواهد گذاشت ...
چرا های زندگیت را لیست کن و به اونا فک کن ..
هیچ وقت نگو ازدواج بهت نساخت شاید این ازمونی باشد برای همسرت ... برای اعتبار سنجی مهرش معرفتش صبوریش که قطعا سربلند از ان بیرون خواهد امد و بعد نوبت توست که بیشتر قدر بدانی و بیشتر قئر هم بدانید برای ساال های شاد اینده

سلام
مسلما درد ویکتور فرانکل بیشتر بوده
و طاقت من کمتر
بله حق با شماست
ولی مگر نیاز به ازمون بود؟
مگر پارسال یک ماه تمام توی بیمارستان اثبات نکرد؟

هستی سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1399 ساعت 10:28 ق.ظ

گولو جان از خوندن درد کشیدنت خیلی ناراحت شدم. انشالله به زودی بیای و بگی که خوب خوب شدی و چقدر ازدواج بهت ساخته. بیای بگی لازم بود همه ی اون درد کشیدنها که اول زندگی بدونی آقای جوگندمی چه نعمت بزرگی بوده که خدا بهت بخشیده.
سلامت باشی عزیزم

سلام.
ان‌شاءالاه

سیبیلو سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1399 ساعت 07:41 ق.ظ

نت به ناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزرده گزند مباد

سلامت همه آفاق در سلامت توست

به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد

جمال صورت و معنی ز امن صحت توست

که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد

در این چمن چو درآید خزان به یغمایی

رهش به سرو سهی قامت بلند مباد

در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد

مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد

هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند

بر آتش تو به جز جان او سپند مباد

شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی

که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد

سلام عمو.

ریحانه سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1399 ساعت 12:50 ق.ظ

گولوی عزیزم. امیدوارم الان که اینو میخونی درد از وجودت رفته باشه و حالت خوب باشه.

گولو، من فکر میکنم ماها درد را (و هر سختی دیگری در زندگی را) در ذهن خودمون نوعی مجازات تعبیر میکنیم. برای همین دنبال علتش میگردیم (چرا داریم مجازات میشیم). مثلا تو میگی اگر ازدواج نکرده بودم .... من میگم اگر فلان تصمیم را نگرفته بودم ....

این طرز برخورد ما اشتباه هست. این فکر را درست کنیم راحتتر از پس این دوران بر میایم.

امیدوارم خیلی زود هر دومون خبر سلامتی را به هم بدیم.
میبوسمت. بدرود.

سلام.

Ash دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 ساعت 10:10 ب.ظ

سلام گولو جان
مشکلات و بیماری هایی مثل بیرون زدگی دیسک کمر، تا رسیدن به مرحله حاد زمان زیادی طول میکشه، چه بسا مشکل شما از ده سال پیش کم کم شروع شده و چه شما مجرد بودی، چه متاهل، الان و توی این سن خودش رو بروز میداد. پس اصلا حرف کسایی که میخوان این مسائل رو به ازدواج شما ربط بدن و توی دلت رو خالی کنند گوش نکن. درد و مشکلات جسمانی با افزایش سن به سراغ همه ی ما می آد چه مجرد باشیم، چه متاهل. وقتی شما و ایشون به قول خودت دارید با هم میسازید، یعنی واقعا ازدواج به شما ساخته.
میدونی گولو جان، با گذشت زمان همه ی ما دردهایی رو ناگزیر باید تحمل کنیم. حالا این دردها یا مستقیم مربوط به خود ماست یا گاهی درد و رنج ناشی از درد و رنج عزیزانمان. توکل به خدا. انشالله به زودی زود بهبودی حاصل میشه

سلام.

فروغ دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 ساعت 07:54 ب.ظ http://f27.blogfa.com

سلام
منم واقعا دعا میکنم دردتون کمتر بشه و کمی لبخند به جاش بیاد

سلام.
ممنون.

زهره دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 ساعت 05:36 ب.ظ

سلام گولوجان...چقدر دلتنگت بودم
بد اشکمو درآوردی دختر...الهی خدا بحق همین ماه و همین لحظه ها هرچه زودتر این خانواده ی دردهای سخت رو که گولوی قشنگم رو بی طاقت کردند ازت دور کنه...
اولین فرصت به نیت خودت و همه مریضا میرم روبروی گنبد امام رضا از خودشون حال خوبت رو کنار اقای جوگندمی میخوام عزیزکم❤❤❤

سلام.

meroeea دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 ساعت 03:04 ب.ظ

سلام
درد دقیقا واژه ای که واقعا تا نچشیده باشی وازه بی مفهومی.
من سه سال تموم از درد ترسیدم چون من سالم سالم اره میرفتم در ظاهرم هم هیچ چیزی نبود ولی یکدفعه موقع خنده موقع گریه موقع راه رفتن موقع غذا خوردن شب روز وقت بی وقت درد کشندم شروع میشد حالت تهوع و مچاله شدن اگر کسی دست بهم میزد دیوانه میشدم و فقط می تونستم گریه کنم و جیغ بزنم مادرم و خواهرم هم فقط نگاه میکردن با هیچ مسکنی خوب نمیشد .تا اینکه دیگه این اوخر فقط از شروعش میترسیدم چون نمیتونستم تحملش کنم رفتم دکتر معاینه کرد سونو گرافی نوشت و اونجا بود فهیمدم سه سال دردم برای چی.
الانم در ظاهر سالمم روز یه قرص میخورم ولی همون یه قرص کافی تا کلی اتفاقات رقم بخوره.اما تبعات قرص و بیماری مهم نیست فقط من ارومم که دیگه درد ندارم.
جالبه که بیماری که خیلی اطلاعات راجع بهش زیاد نیشت و شکر خدا من با این تفسی دکترم راه درمان کم عوارض تری رو برام انتخاب کرده ولی خوب یه سری اثرات هم این بیماری در ایندم داره که اونم توکل به خدا هر چی خدا بخواد انشالله که خیر باشه.
الهی ماها که درد کشیدم نفسمون گرم باشه خدا همه مریضا و دردمندان رو شفا بده و بلا و دردر از جان همه عزیزان دور باشه.
ان اشالله شما هم خوب بشید و درد و بلا از تن نازنینتون دور بشه.

سلام.
درد سخته.

باران پاییزی دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 ساعت 02:27 ب.ظ http://baranpaiezi.blogsky.com

چرا یادم نیست. عمه جان رو با رسم شکل برامون پست کردی تو بلاگفا. ایشالا سلامت باشی و با لب خندان و دل شاد و دست به دست آقای جوگندمی خوشبخت بری دیدار عمه جان

یک عدد مامان دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 ساعت 02:24 ب.ظ http://Www.Kidcanser. Blogsky

گولو جان توی کامنت ها متوجه شدم جراحی برای دیسک کمر کردی
راستش همسر من هم حدود دوازده سال پیش این عمل رو انجام داد.. عمل سختی بود.. اونم حدود سه ماه استراحت مطلق بود تا عمل نکنه ولی نشد و عمل کرد.. بعدش تا روبه راه بشه طول کشید ولی خب دیگه راحت شد
یک خاطره ی بامزه هم بگم
اون موقع ها سپهر شش ساله بود و پیش دبستانی میرفت و خب پدرش سه ماه روی یک تخت جلوی تلویزیون دراز کش بود تا شاید خوب بشه و نخواد عمل کنه.. یکروز که از مدرسه برگشت خطاب به من گفت خب حالا که بابا نمی تونه کار کنه و نمی تونه پول دربیاره بیا عوضش کنیم و یک بابای دیگه پیدا کنیم

سلام.

سارا دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 ساعت 12:59 ب.ظ

امون از اون میله داغ که توی پا و باسنه.فکر می کردم که فقط خودم یه تشبیه خوب واسش پیدا کرده بودم ولی غافل از این بودم که تو توی وجه تشبیه ها عالی هستی.
خیلی کار خوبی کردی به موقع عمل کردی .من پشیمونم که ۴ سال پیش عمل نکردم تو کار خوبی کردی .مطمئنم که خوب خوب می شی دکترت هم که جز بهترینهاست من اسمشونو شنیدم فقط باید مراقبت کنی متاسفانه الان شرایط کرونا همه چیزو تحت تاثیر گذاشته وگرنه فکر کنم آب درمانی تو این مرحله لازمه
به قول خودت بیا واسه هم دعا کنیم و واسه همه بیمارها.تبعات درد رو خیلی خوب گفتی نا امیدی سیری از زندگی و من گاهی زیاد آرزوی مرگ اما چاره ای نیست باید زنده بود
تو دختر قوی هستی مطمئنم روزهای خوش زندگی به خصوص زندگی متاهلی هم شروع می شه
من خیلی کار سنگین کردم پشت میز هم زیاد نشستم کمرم به این روز افتاد تو هم به کمرت فشار آورده بود گولو جون؟

سلام دوباره سارا جان
باید برم استخر و فیزیو ولی الان نمیشه
دقیقا چاره که نیست
سارا منم کار سنگین نکردم ولی زیاد پشت میز نشستم

پرژین دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 ساعت 12:25 ب.ظ

درد ادم ها رو عوض می کنه.بهتره هیچوقت ادم فکر نکنه خودش فرق داره و می تونه متفاوت رفتار کنه.در شرایط مشخصی همه با تقریب بسیاری شبیه به هم رفتار می کنیم.بنابراین واکنش هات کاملا طبیعی بوده.به خودت سخت نگیر و مطمئن باش این روزها و این دردها هم میگذره و روزهای روشن هم میاد.اما،اینکه فکر می کنی ازدواج بهت نساخته،اصلا درست نیست.

سلام پرژین
خوبی عزیزگیان من؟
اینم برداشت جالب و قشنگی هست. راست میگی . تهش فهمیدم منم مثل بقیه.
پرژین ترسیده ام از اینکه تا ازدواج کردم شدم رنجور. در حقیت این ترس منه که نکنه واقعا نساخته. ادم در برابر مشکلات گاهی خرافاتی میشه

باران پاییزی دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 ساعت 11:43 ق.ظ http://baranpaiezi.blogsky.com

من نیمچه انرژی مثبت و خوبی که داشتم میفرستم برات گولوی عزیز. از ته ته ته دلم برات آرزوی سلامتی دارم و همه کسانی که این روزها درد جسمی دارن. الاهی سلامت باشی
ایشالا که بهتر شدی از عمه ت بنویسی برامون. اون پست هات توی بلاگفا خدا بود گولو جان

سلام به دختر مثبت
یادته؟
ای شیطوووون
عمه ام بعد از جواب منفی مکررم به پسرعمه و پسر دختر عمه! خیلی مشتاق هستند که آقای جو گندمی رو ببین

فکر کنم ملاقات این دو خانواده پست مبسوطی بشه

مهتا دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 ساعت 11:41 ق.ظ

سلام خدا بهتون سلامتی بده به حق امن یُجیب

سلام الهی همه بیماران شفا به دلخوشی بگیرن
ممنونم

گیتی دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 ساعت 09:47 ق.ظ

سرطانی ها هم همین مراحل رو میگذرونن. درد و ضعف شدید و خیره به سقف و آرزوی مرگ و حتی فکرهای خودکشی. سخته، خیلی سخت

سلام
درد مزمن و در تیز و درد گنگ و درد زیاد
درد هزار صفت دارد و من نمیدانستم

تیلوتیلو دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 ساعت 09:08 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

انشاله بلا ازت دور باشه
ازدواج با حال دلت ساخته
درونت آروم تر شده ... شادتر شدی... یه جاهایی لبخندهای بزرگ زدی
آقای جوگندمی باعث دلگرمیت شده تو باعث دلگرمیش شدی... هزارتا عاشقانه قشنگ رقم زدید... پس الکی انرژی منفی به خودت نده ...
خدا همیشه همون بالا هست ، یه جایی نزدیک تر از رگ گردن... تو تک تک شبها میتونی باهاش راز و نیاز کنی ، نگران نباش ...

سلام تیلو تیلو
میدونی
یه شب کلیه ام بشدت ورم کرد
عفونت توی خونم زیاد شد
تب کردم
درد پا نذاشت راه برم
تا مرفین برسه به خدا گفتم دیگه بسه . لطفا بمیرم. گفتم اگه بخاطر اقای جوگندمی هست اشکال نداره.من دیگه نمیخوامش. مال خودت. فقط درد بره.
بعد از اون شب بین من و خدا یه چیزی تموم شد
من اقای جوگندمی رو بخشیدم بهش که درد نکشم.
درد منی رو بهم شناخت که نمیشناختم

سارا دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 ساعت 07:59 ق.ظ

سلام عزیزم خوبی بهتری؟ امروز این پستت رو خوندم و فکر کردم موضوع به خاطر بیماری قبلت هست اما رفتم پست پایین تر و در مورد دیسک نوشته بودی و امان از دیسک و امان از دیسک .تو که درد کمر و پا نداشتی گولو جون داشتی؟
من 4 سال پیش دیسک کمرم پاره شد و عمل نکردم متاسفانه این که می گم متاسفانه چون که باید جراحی می کردم و الان عواقبش 4 سال درد و فشار بر روی اعصاب دو پا و آسیب های عصبی و روحی که نمیدونم عمقشون چقدره.الان چند روزه که دردم غیر قابل تحمل شده و من هم از ترس کرونا نه دکتر می رم نه فیزیوتراپی و نه می تونم عمل کنم چون تهران اومدن در این شرایط تقریبا غیر ممکنه.
اگه دوست داشتی از تجربه دردت منظورم نوعش و شدت و اسم دکترت و اینکه آیا عمل کردی یا نه برای من هم بنویس
می دونم حوصله نداری و داری دوران نقاهت رو می گذرونی هر وقت حالت بهتر شد
امیدوارم که زود زود خوب بشی و شاداب و سرحال ببینمت

سلام سارا
درد داشت و داره کیفیت زندگی ام رو تغییر میده
کاش همون اول عمل میکردم
درد تیر کشی توی پای چپ
موقع استادن درد نداشتم ولی برای نشستن و موقع که میخواستم بایستم میمردم
انگار یه میله داغ از درد توی پام از زیر باسن و تا ساق میکشیدن
عمل کردم و بهترم
سه ماه لنگ زدم
برای عطسه سرفه حتی دستشویی کردن عاجز بودم
دکترم دکتر حسین نبیان و دکتر سعیدرضا مهرپور هستند
بیمارستان شریعتی کلینیک ارتوپدی در درمانگاه شهید داستانی
هر رو زمیتونی بری
درد رو تحمل نکن
ارزش نداره

تارا دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 ساعت 07:57 ق.ظ

سلام گولو جان
بهتر باشی انشااله
آخ گفتی سرطانی ها چی می کشن من که نزدیک ترین دوستم رو دیدم چی کشید اون همه ایمان و امیدی که داشت و توی همه شیمی درمانی ها جز شکر خدا هیچی نمی گفت توی بیست روز آخر فقط می گفت دعاکن زودتر برم

سلام تارا
اون شکر خداها از صدتا حرف دیگه بدتره
ادم زورش نمیرسه و میترسه چیزی بگه
صد بار که اقای جوگندمی لباس تنم کرد خواستم بمیرم
به خدا گفتم ببین چقدر شرمنده ام
خدا رحمتش کنه

ریحانه دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 ساعت 12:27 ق.ظ

عزیز دلم. انشالله که زودتر سرحال و تندرست بشی.
این روزها که همسرم درگیر سرطان هست، همش بهش میگم بعد هر سختی آسونیه. براش از زندگی ادمهای دور و بر میگم که بعد مشکلات سخت، چطور زندگی بهتر و شادتری داشتن.
خلاصه که انشالله به سلامت هر دوی شما و همه بیمارها شفا پیدا کنن.

ریحانه
سلام
جمله اخر رو مینوشتم یاد شما و همسرت بودم
باهاشون حرف بزن
ولی درک کن گاهی همین دیدن شما عذابه
همین که داری بی صدا کمک میکنی عذابه
اگه بی اخلاقی کردن و بد خلق شدند از اینه که خجالت میکشن
اخه خیلی سخته ریحانه
امیدوارم زود زود خوب بشن

ویدا یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 ساعت 11:38 ب.ظ

دلم خون شد

سلام
تموم میشه

دنیا یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 ساعت 11:30 ب.ظ

من چی بنویسم که معنی داشته باشه آخه...
دلم پیشته ، دردت به جونم
برات عافیت می طلبم
نذر می کنم...

سلام دنیا
میدونم تموم میشه
ولی من تموم شدم تا تموم بشه این درد
میدونی اولین فکرم چیه؟
من بچه نمیخوام
از پارسال سه بار درد زایمان طبیعی و دست کم یک بار سزارین رو کشیده ام
نمیخوام

یک عدد مامان یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 ساعت 10:15 ب.ظ http://Www.Kidcanser. Blogsky

تموم میشه گولو.. جراحی شب اولش جهنم هست و سه شب اول مزخرف و ده شب اول سخت، ولی تموم میشه
برات آرزوی سلامتی دارم

سلام عزیزم
ممنونم

اوا یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 ساعت 09:51 ب.ظ

انشالله که خدا شفا میده به حق همین روزها، عشق و ارتباط شما با حسینا همیشه برای من الگو هست، خدا بنده های مور علاقش را بعضی وقت ها سختر امتحان می کنه عزیز، خیلی براتون دعا می کنم

سلام
کاش امتحان نگیره این معشوق لجباز مهربان

ساناز یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 ساعت 09:36 ب.ظ

سلام
خیلی نگرانت شدم‌گولو جان
امیدوارم هرچه زودتر بهبودی کامل پیدا کنی
من مطمئنم همین که نیت مناجات کردی و حمام رفتی ، عبادت برایت حساب میشه
حاجاتت روا

سلام ساناز جان
ممنونم عزیزم

مینو یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 ساعت 04:58 ب.ظ http://minoog1382.blogfa.com

الهی که دردات برودپی کارش که هیچوقت نباشدصبورترین دختردنیا
میفهمم تاحدی البته که چه دردی احاطه ات کرده که پستای اخیرت فریادش میزنن....الهی نیست شوندوارام گیری عزیزم

سلام مینو جان
من صبور نیستم
اتفاقا با درد فهیمدم چقدر کم عمق و سست هستم
و چقدر خوب که درد رو از توی کلماتم فهمیدی مینوی عزیزم
سخت بود

تنها یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 ساعت 04:02 ب.ظ http://letters-to-lord.blogfa.com

سلام گولوی نازنین روی دورترین شاخه ... من هم درد دارم ... درد خودم نیست و درد عزیزم .... این نفسگیرتر است هرچند هرکسی فکر می کند ددر خودش نفس گیر تر است اما کاش دردهای تمام آنهایی که جانم وصلشان است آوار شود سرم اما آرام بگیرند هرچند می دانم و باور دارم که از سخاوتش بعید است که بخواهد از کسی بگیرد و به کسی بدهد تا دلش خنک شود... او می بخشد و درد را هرجا که باشد می گیرد ... میدانم ... دیر و زود دارد و سوخت و سوز نه.... خوب میشوی گنجشککم ... آرام باش... خوب می شوی ... امن باشی مثل یونس در دل ماهی ....

سلام تنها جان
سالها پیش کسی با اسم تنها برایم کامنت گذاشت و الان دوست عزیز جان است
الهی تنهایی ات به نور و خوشی ختم شود و تنها نباشی
دعایت
یونس
گریه ام گرفت که دختر

فیروزه یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 ساعت 03:40 ب.ظ

اللهم اشف کل مریض ... الهی آمین. خدایا گولوی مهربان را در آغوش امن و شفایت قرار ده . آمین

سلام.
آمن.

الهام یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 ساعت 03:38 ب.ظ https://im-safe-in-your-arms.blogsky.com

سلام.
من براتون صدقه گذاشتم و شب بیست و سوم دعا کردم...

الهی که بعد از این با هم بسازید و زندگی با شما بسازه

سلام.
ممنونم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.