پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

غم نیست و گر هست نصیب دل اعداست


نوجوان بودم و آیزاک آسیموف میخواندم، دانیل رفته بود سولاریا و سیستم این سیاره چقدر در نظرم احمق بود. مردمی که با فاصله زندگی میکردند! حالا میانسالم و در سولاریا زندگی میکنم. آخ زندگی که تو چقدر شگفت و غیر منتظره هستی.

گفته بودم که رفته ایم خانه خودمان؟ ویلاکولای واقعی. کم کم با حال و هوای خانه آشنا شده ام و آشپزی میکنم و روی وسایلم حساسم و ته دلم ذوق عجیبی هست و توی ذهنم هی برنامه میچینم که مهمانی شروع زندگی مان را در تالار بگیریم یا در خانه و دیروز هم اولین بشقاب را شکستم . فدای سرمان.

من از عدم امنیت مالی و اقتصادی می ترسم. در ده سال گذشته این بزرگترین نق نق و دغدغه ام بوده ولی الحمدلله هرگز دستم خالی نشده و همیشه برکت به طریقی در زندگی ام جریان داشته. شما هم مثل من دغدغه دارید و توکل ندارید؟

ماه رمضان دارد میاید. در ماه رجب روزه نگرفته ام. از شعبان چیزی نفهمیده ام و رمضان دارد میاید و دریغ از دو رکعت نماز درست حسابی که من خوانده باشم. خدا کند خوب روزه بگیرم. اینجوری رویم میشود با حسینا حرف بزنم.

قرنطینه که آمد تازه فهمیدم همین آدمهای اندک زندگی ام را چقدر دوست دارم. خنده های امیرعلی ، کوفت گفتن های فاطمه، ووی ووی کردن های لاله و دیدن شیطنت های کپل خان آیدا و هزاران اسم و چهره ی شیرین دیگر... تازه فهمیده ام چقدر دنیایم را دوست دارم. چقدر الحمدلله دارم برای حسینا...

زندگی مشترک هم قصه های خودش را دارد و ان شاالله وقتی قلنج قلمم شکست و دستم راه افتاد حسابی خواهم نوشت
نظرات 11 + ارسال نظر
مهفام چهارشنبه 17 اردیبهشت 1399 ساعت 02:56 ب.ظ

سلام گولو جانک
روزهای عالی تو خونه قشنگتون براتون آرزو میکنم.
راستش گولو من اوایل فکر میکردم اینقدر توانایی داریم که هرگز دغدغه مالی نداشته باشیم ولی بیشتر از هرچیز مشکلات مالی تو این سال‌ها زندگیمون رو درهم فشرد!

سلام مهفام.

لیلا یکشنبه 7 اردیبهشت 1399 ساعت 09:22 ب.ظ

سلام
چقدر عالی که زیر سقفی هستید ک متعلق به خودتون هست، الهی شکر، تبریک میگم

سلام
ممنونم

تارا شنبه 6 اردیبهشت 1399 ساعت 08:46 ق.ظ

سلام گولو جان
زندگی تو منزل نو مبارکتون باشه پر از شادی و تجربه های قشنگ باشه
منتظر شکستن قلنج قلمت هستیم
التماس دعا

سلام
ممنونم
توی دعاهی همدیگه جای عزیز داریم

مژگان جمعه 5 اردیبهشت 1399 ساعت 08:52 ب.ظ

سلام به تو که همیشه سلام میکنی!
نوشتی شما هم دغدغه دارین و توکل ندارین؟
و من شرمنده شدم که دغدغه داشتم. میگم داشتم چون این جمله رو خوندم و دغدغه محو شد.
گولو تو اینجایی که زندگی یادم بدی، تو فرشته خدایی ❤️ بدون تعارف

سلام به مژگان عزیزم
چقدر به دلم نشست
نگو اینجوری
من خودم خیلی دورم از توکل
ولی چه خوبه بلدیم دست همدیگه ر بگیریم
بگیم میترسیم و همون لحظه ترسمون دود بشه

سرن پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1399 ساعت 05:03 ب.ظ https://serendarsokoot.blogsky.com/

حسابی ها.
حسابی منتظرم
من هم اولها یه بشقاب و دو تا فنجون از بالای آب چکون خیلی عجیب افتادن پایین و خورد شدن. یکم گریه هم کردم خوب 25 سالم بود و فکر می کردم وای سرویسم ناقص شد. اما نیم ساعت بعدش گفتم بهتر، از امروز دیگه نگران ناقص شدن اینام نیستم

سلاااااااااااااااااااااااااام
تو گلی
دقیقا جوری فکر کردی که سرن فکر میکنه

یک عدد مامان پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1399 ساعت 09:41 ق.ظ http://Www.Kidcanser. Blogsky

خداروشکر که خوبین
انگار قرنطینه بهمون یادآوری کرد همین چیزهای روتین و عادی زندگی که اصلن به چشممون نمیومد چقدر مهم و عزیز بوده برامون و حالا قدرش رو می دونیم. همین بغل کردن ساده چه معجزه ها درش بوده و ما بی‌خبر بودیم

سلام
دقیقا
در ضمن خدا به دادت برسه با دو تا بچه

پرژین پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1399 ساعت 09:19 ق.ظ

عدم امنیت مالی که مثل سایه همیشه با ماست.آیا این دغدغه ست واسه ترسیدن؟
من از تنها چیزی که نمی ترسم،بی پولیه.

سلام
تو خیلی قوی هستی
من اصلا اون بینش شما رو ندارم
قشنگ یه جوری هستی که توی قصه ها هست
فکر کن میتونی با هدیه و سارا دوست باشی و اتفاقا دوست خوب هم باشید من باشم یا حرص میدم یا حرص میخورم

دنا پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1399 ساعت 08:12 ق.ظ

چه خوش نوشتی! خانه ی نو مبارک، لوکیشن شادی های بی پایان باشه ایشالله

سلام
مرسی دنا

سما سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1399 ساعت 12:44 ب.ظ

سلام گولو بانو

زندگی جدید مبارکه. ان شاالله یک عمر طولانی با ارامش و سلامتی و خوشی کنار هم زندگی کنید.

سلام سما
ممنونم

قوی گنگ سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1399 ساعت 11:45 ق.ظ

سلام
از حال خوبت خوشحالم
اینکه مدام اینجا سر بزنم و ببینم جدید چی نوشتی که ته دلم اروم بشه خیلی برای خودم عجیبه
من که دو سه سالی هست میام و می خونم و خودم نوشتن یادم رفته ولی حس می کنم خیلی اشنا هستی
قرنطیه توکل رو که کمرنگ بود رو برای من پر رنگ کرد ولی نق زدنم زیاد شده از اینکه خسته ام از دکترا خوندن و انصراف
از خونه ای که تعمیر می خواد و از سفرهای کنسل شده و ....
اما با گل ها اشتی کردم باغبون شدم
دعا خوندم و اعتراف می کنم شوق دعا خوندن رو از گولو دارم
الهی سلامت باشی
خیلی سلامت باشی

سلام
صد سال بود اولین باری که برای هم کامنت و جواب کامنت نوشتیم
دلت خوش عزیزکم
منو شرمنده کردی که

تیلوتیلو دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 ساعت 09:39 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/


چقدر خوب
آرزوهای قشنگ قشنگ کردم واسه دلت
حرف زدن به حسینا نیاز به نماز و روزه ندارد، نماز روزه را برای دل خودمان انجام میدهیم
راحت باهاش حرف بزن

سلام دخترک پر انرژی
عشقی دیگه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.