پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

عفو مشروط

بالش نرم بغل کرده ام  و کمی مچاله در خودم زیر پتو هستم ،همسرم کلیه هایم را ماساژ می‌دهد تا درد کمی آرام شود( دفع خون دارم ولی جز درد و ظاهر ناجور، چیز خاصی نیست)، ماه مانه ام دارد در مورد خاطرات گذشته با آقای جوگندمی صحبت می‌کند و خواهربزرگترم این وسط به حنا ریاضی یاد می‌دهد. صدایشان گاهی دور می شود و چرتم می‌گیرد و چند دقیقه بعدتر بیدار میشوم. عین یک غوطه وری شیرین در رویا...

امروز دکترهایم به هزار قول و تعهد و آموزش ، حکم آزادی مشروطم را امضا کرده اند و با درج  کلمه بهبود نسبی در برگه ی ترخیص، به خانه برگشته ام...


توی دستم یک صلوات شمار زرد رنگ دارم، میگویم و افوض امری الی الله  و دکمه را فشار می‌دهم: کلیک. در این لحظه ثبت می شویم.