سلام
چطورید ؟
پاییزتان رنگی شده؟ دلتان به باران های این چند روزه تازه شده؟ ان شاء الله که شاد هستید و خندان...
طبق معمول زندگی من هم باز دستخوش لرزه و پس لرزه های تخیلی شده ، که از زندگی گولوچه ای چه انتظاری جز این میتوان داشت؟ دو هفته است زمین گیر شده ام و بالای سَرَم لشگر سِرُم و آنتی بیوتیک های وریدی و کیسه خون دارند چرخ چرخ عباسی میکنند و برای رگهای نازک بدنم دندان تیز کرده اند. سلامت چه نعمت زیبا و بدیعی بود که فراموش کرده بودم...
حالا بوی باران از پنجره طبقه هفتم فلان بیمارستان و توان بدون کمک راه رفتن و دو دقیقه حرف زدن بدون وقفه تنفسی ، معجزه های زندگی خلوتم شده اند و همین ها زیباست چون هفته گذشته آرزویم این بود که بتوانم بدون عق زدن دو جرعه آب بنوشم.
اینها را مینویسم که یادم باشد زندگی بالا دارد و پایین دارد و شاکر بودن هنر بزرگی است و حسینا حتما حواسش به خانواده کوچک ما هست...
پ.ن: سه روز قبل مادر یکی از دوستان خوب وبلاگی ام بهشت را به دنیا ترجیح داد. لطفا برایشان سلام و فاتحه و آرزوی های خوب روانه آسمان کنیم.
مادر شدن مبارکت
سلام
خواهر من زندگی واقعی مثل صدا و سیمای ایران نیست که تا عق بزنی نشان مادری باشه
سلام گولوجانم
چی شدی عزیرم ؟بیمارستان؟امیدوارم هر چی زودتر خوب خوب بشی و همیشه سلامت باشی
سلام تارا
نمیدونم یهو بدنم تصمیم گرفته خسته باشه
سلام گولوچه
انشاالله هرچه زودتر سلامتی بیاد سراغت و بیماری از وجودت دور بشه
سلام
ممنونم مهفام عزیزم
کلا امروز همتون فاز سرماخوردگی گرفتین
سلام
نمیدونم همه مون یعنی کیا
ولی ان شاء الله بیماری منم مثل همون سرماخوردگی راحت خوب بشه
ای وای. چی شدی گولو جونم؟؟؟
سلام ریحانه
یه کم رنجور شدم
چیزی نیست البته و ان شاء الله