من چیزهایی را که در دنیا وجود ندارند، چیزهایی را که اندکی فراتر از دنیا شناورند، ترجیح میدهم. میل دارم وارد دنیا نشوم، در آستانهی دنیا بمانم، بنگرم، بینهایت بنگرم، عاشقانه بنگرم، فقط بنگرم....
ادامه...
من هم خوبم الحمدلله. هزار درگیری دارم که هیچ کدامشان بد نیست و ان شاالله همه منجر به رشد است ولی دغدغه این روزهایم شده اند. از گرانی گرفته تا مستقل شدن و کار و درس و همین چیزهای روزمره.
امسال هم کم کم دارد بارش را میبندد. و سال 98 را ان شاالله با عشق و اعتکاف آغاز خواهم کرد. تحویل سال و اعتکاف باید مزه ی حلواگونه ای داشته باشد. جدای این لذت بردن از زندگی هست و دوستان و خانواده و حلاوت 36 سالگی که بی صبرانه چشم انتظارش هستم.
این روزها همزمان با ترنم زمین برای بهار انگار به پاهایم بالهای کوچکی بسته اند و هر چند نامطمئن و آهسته، اما بسان گنجشگ های تازه کار تمرین پریدن میکنم
باران ای به قربون قلمت ای به قربون قلمت همین صبح پیش بابا بودم فکر کن دلم نیومد بگم فکر کردم فردا شلوغ باشه و امروز رفتم و فکر کردم حالا که کایو موهاش کوتاه و حال تو خوبه بهت نگم بلکه یادت نباشه ولی تو بگو مگه میشه این کامنت رو دید و ساکت موند؟
سالهاست می خوانمت ..الته مدتی گمت کرده بودم .... و امروز دوباره چشمم به گولو افتاد و خواستم احوالی بپرسم . عاشق مناجات هایت بودم و هستم .. اسم خوبی هم داشت خدایت من تا به حال اعتکاف نرفته ام .. هم گرفتاری ها اجازه نداده و هم راستش به این مدلی اعتقاد زیاد معتقد نیودم .. به نظر من عبادت باید از وسط مردم بگذرد .. نه از کنارشان .. به هر حال هر جا حال دلت تغییر کرد ... از ماهم یاد کن گولو جان
سلام ونوس عزیزم خوش برگشتی اعتکاف جای عجیبی است تنهایی در ازدحام سکوت در هیاهو بیاد همدیگر باشیم خدایم دوست پسره بود که شد حسینا
تولدت هزاران مبارک عزیزم
من هر سال پر از شوق میشم با خوندن متنی که برا تولدت مینویسی و حتی اون ویش لیست که گاهی همراهش بود
سلام
ممنونم
خیلی ذوق زده ام کردی عزیزم
باید بنویسم
نمیدونم چطور و از کجا ولی باید بنویسم
بیا و برگردیم این بهار رو:)
باران
ای به قربون قلمت
ای به قربون قلمت
همین
صبح پیش بابا بودم
فکر کن
دلم نیومد بگم
فکر کردم فردا شلوغ باشه
و امروز رفتم
و فکر کردم حالا که کایو موهاش کوتاه و حال تو خوبه بهت نگم بلکه یادت نباشه
ولی تو بگو مگه میشه این کامنت رو دید و ساکت موند؟
مرسی گولو جان. عالی شد
مبااااااااااااااااااااااااااااارکه
سالهاست می خوانمت ..الته مدتی گمت کرده بودم .... و امروز دوباره چشمم به گولو افتاد و خواستم احوالی بپرسم . عاشق مناجات هایت بودم و هستم .. اسم خوبی هم داشت خدایت
من تا به حال اعتکاف نرفته ام .. هم گرفتاری ها اجازه نداده و هم راستش به این مدلی اعتقاد زیاد معتقد نیودم .. به نظر من عبادت باید از وسط مردم بگذرد .. نه از کنارشان .. به هر حال هر جا حال دلت تغییر کرد ... از ماهم یاد کن گولو جان
سلام ونوس عزیزم
خوش برگشتی
اعتکاف جای عجیبی است
تنهایی در ازدحام
سکوت در هیاهو
بیاد همدیگر باشیم
خدایم دوست پسره بود که شد حسینا
گولو جان کیف میکنم از نگاه زیبات به دنیا و از شادیت.
اقا ۱ شنبه ساعت ۱ دفاعمه. لطفا خیلیییی دعا کن که خوب برگزار بشه. خیلی تمرین کردم ها. اما میترسم اون روز خراب کاری کنم.
بووووس
سلام
دارم دعات میکنم
الان شنبه ساعت دوازده و داوزده دقیقه است
موفق باش عزیزم
طعم ملس مستقل شدن
دقیقا
ملس
حتی گس
بله بله همین روزمره ها