نشسته بودم داشتم توی دوغ گازدار بربری تلیت میکردم و سرم پایین بود. یهو حواسم رفت پیش حرفهایی که می زدند. دو تا آدم حسابی. خیلی حسابی. با خودم فکر کردم کجای دنیا کار خوبی کرده ام که الان توی این جمع نشسته ام. فکرم به جایی قد نداد. به تلیت کردن ادامه دادم.