پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

فرصت دادم ،فرصت دادم، فرصت دادم

تیرماه 99تصادف کردیم. زنده ماندیم  و خدا توی یک بالش پر بغلمان کرد و خش برنداشتیم. ماشین مهربانی که دوستش داشتم پیش مرگمان شد.

من منطقی بودم. منطقی و شاکر.

شش ماه با مترو رفتم سر کار.

بعد طیبه را خریدیم.

و الان دی ماه 1402 است.

خسته شدم.

بارها گفتم اهل نق زدن نیستم. مثل اکثر خانمها نیستم که نق بزنم ، قهر کنم ، تهدید کنم  تا به هدفم برسم. یا صبوری کنم و دم نزنم. به حد کافی تذکر می دهم. بعد خودم تصمیم میگیرم و خودم  مسئولیت تصمیم را بعهده میگیرم. بارها گفتم مردان غالبا میگویند زن ها آهن پرستند. چنین اند. چنانند. و همان مردها در مواجهه با زنی که فرق دارد  نشان میدهند که  همان کلیشه ها را بهتر میفهمند و بیشتر درک میکنند.

من هنوز خودمم. ولی اولین چیزی که خواهم فروخت حلقه های ازدواجمان است. نه چون از ازدواجم ناراضی ام .نه. فقط چون گاهی باید نشان داد که هزینه کردن صرفا مالی نیست.

در اولین روز 2024 همچنان بشدت عصبی و تلخم. حتی شرح ماوقع و بررسی ماتریس سوات و  اکسل هم حالم را خوب نکرد.