پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

دو رکعت در مستی هزار ثنا در هشیاری

زندگی آرام ولی نه روزمره

با اینجا غریب شده بودم . و نوشتن در من بومی است. نه مثل مه در لندن که مثل خورشید در مرداد همین ایران خودمان. باید بنویسم و نباید که یادم برود کلماتم  را اگر به نخ نثر نکشم موریانه می شوند و ازدرون تهی می شوم.

برادرهمسرم عازم بلاد کفر هستند. نه به زودی ولی به قطع و یقین. بله عروس جدید خانواده ساکن تگزاس هستند. 

توی هر مراسم سعی میکنم رفتارم خوب و مناسب باشد. مهربان و خیرخواه باشم و در دام مقایسه نیفتم. من بخاطر فوت پدر آقای جوگندمی و هزار و یک دلیل دیگر دوران قشنگی در اوایل ازدواج نداشتم. خانواده همسرم کمی بی مبالات و بی توجه به رسوم بودند. حالا دلم میخواهد عروس جدید تجربه هایش شیرین باشد. از چک کردن لباس و آرایشگاه خواهرهای همسر گرفته تا هدیه های سرعقد را اکسل کرده ام. برای پاگشای عروس خانم نیم ستی را خریدم که برای خودم می پسندم و گاهی که عنکبوت خناس مقایسه میخواهد خراشم بدهد به خودم یادآوری میکنم طرف حساب من حسیناست .

راستش انگار دیروز بود که ازدواج کردم. و امروز وقتی میبینم بعنوان عروس قدیمی تر توی مجالس هستم خنده ام میگیرد. سنم بالاتر رفته ولی خودم شادتر شده ام. با خودم فکر میکنم اگر والدین عروس جدید مرا با سرهمی دُم دارم توی خانه میدیدند چه فکر میکردند. ازدواج باحال است.

و چیزی که این روزها دوباره تجربه کرده ام و برایم حس خوبی داشت این بود که متوجه شدم واقعا مراسم رسمی عقد و عروسی دوست ندارم. من دوست دارم بروم عروسی برقصم و بخندم و برقصم. من میهمان بودن دوست دارم.

نظرات 7 + ارسال نظر
پریسا چهارشنبه 24 آبان 1402 ساعت 03:05 ب.ظ

خواهر واسه لاتاری بردن ختم قرآن هم رواست
وضو که از مقدماته

عالی گفتی

دلربا دوشنبه 22 آبان 1402 ساعت 12:05 ق.ظ

عاشق خودت وسرهمی دم دارت شدم ..بهترین عروس ،زن داداش وجاری دنیایی...عشق تو وحسینا زیباست

سلام
مرسییییییییییییییییییییییییییییی

زن بابا چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت 10:37 ب.ظ http://zanbaba2. Blogsky

مرا دردیست اندر دل ، اگر گویم زبان سوزد
گر نگویم ، مغز استخوان سوزد

سلام عزیزم
کم سعادت بودیم وخبری ازت نبود

تریپل سه‌شنبه 16 آبان 1402 ساعت 12:53 ب.ظ

سلام.
وا مگه میشه کسی هم بدون وضو برای لاتاری ثبت نام کنه؟
دکتر گولو جانم فکر کنم وضو رو با آب غصبی می‌گرفته‌اید توی این ۲۵ سال. لطفا رو به قبله و ذکر گویان، یه وضوی سفت و محکم ( به وضویی گفته میشه که چند تا مبطل هم نمی‌تونه با هم موجب بطلان اون بشه!!!!) بگیر و ادامه کار…….

سلام دکتر
دقیقا چاره کار وضوی سفت !!!!! هست

زهره یکشنبه 14 آبان 1402 ساعت 09:31 ب.ظ

به به همیشه به شادی دور هم جمع بشید
رسم و رسوم رو بی خیال گولو
گولو من عروس اخر بودم و مادر برای قبلی ها حالا کم و بیش رسم و رسوم رو به جا اورده بود نوبت من که شد گفت ما نداریم منم که دختر ترک و چقد پابند به این رسم و رسوم ها بودن خانواده ی خودم ولی مادرم گفت هدیه رو به زور نمیگیرن لابدرسم ندارن
ته دلم موند یه شب یلدا یه عیدی یه پاگشا یا ی شام مخصوص که بگن برای منه همیشه همه چیز ته ته صف و ساده
به همسرم میگم من هیچ وقت حس نکردم عروسم
من هیچ وقت نخواستم مقایسه کنم ولی همیشه مقایسه شدم

اخ زهره جان گل گفتی

حمیده یکشنبه 14 آبان 1402 ساعت 03:53 ب.ظ http://Www.tast-good.blogfa.com

سلام
من هم عروسی رسمی دوست نداشتم
سادگی ها و خوشحال بودن ها بیشتر می ارزد

سلام حمیده جان
دقیقا سلیقه مون همینه

گلی پنج‌شنبه 11 آبان 1402 ساعت 01:51 ب.ظ

سلام گولو جان
چقدر خوب عزیزم انگار حال منو توصیف کردی منم میهمان بودن رو دوست دارم و فهمیدم خدا ازم چی میخواد خیلی حس شیرینیه

سلام
گلی جان
جمله اخری عالی بود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.