اومدم بنویسم از حال این روزهام. دیدم تمام و کمال توی عنوان گفته ام.نمیدونم چی میشه. اصلا نمیخوام بدونم. من بزدلم. تخیل رو به تحلیل ترجیح داده ام. بطور اغراق آمیزی کتاب های فانتزی نوجوانان میخوانم و دور خودم حصار کشیده ام. خانم عارفی پیغام داد که برای جهیزیه یک دختردبیرستانی که پدرش سرایدار است کمک میکنی؟ دلم میخواست بگویم غلط کرده اند دختر دبیرستانی را شوهر میدهند و گدایی جهیزیه میکنند. بجایش صدقه اول ماه را ریختم به کارتش و گفتم به درک. دل من خیلی چیزها میخواهد که کودک همسری بینشان واقعا ناچیز حساب میشود.
نصف نوشته ام محاوره است و نصف نه. به درک
سلام
چرا تصورت اینه که دارن "شوهرش میدن"؟ شاید خودش دوست داره زود ازدواج کنه.
منم ترم اول دانشگاه ازدواج کردم و از روز اول تا بحال که چندین سال گذشته، خیلی خیلی از ازدواجم، همسرم، زندگی مشترکمون و بچه هامون راضی ام.
کی میتونه بگه اگر یک سال زودتر ازدواج کرده بودم کودک همسری محسوب میشده و ازدواج غلطی میبوده؟
قوانین اجتماع انقدر مطلق نیستن. بسته به شرایط فردی و عرف خانوادگی و جغرافیایی و غیره تغییر میکنن
سلام.
چون تصورم از دخترهای دبیرستانی این نیست که درک جامعی از ازدواج داشته باشند و بتونن اگاهانه انتخاب کنن. به هر حال جامعه شون محدود به دبیرستان و خونه و گاهی بیرون خونه است. مگر اینکه برای ازدواج تربیت شده باشند.
اینکه کسی چیزی رو دوست داشته باشه دلیل نمیشه کارش درست باشه.
و باید بگم خدا رو شکر از ازدواجتون راضی هستید ولی من در مورد ازدواج شما نظری ندادم حتی در مورد ازدواج ایشون هم نظری ندادم
سفر خوش گذشت؟
فقط ادم میتونه ببینه و بشنوه و کاری از دستش برنمیاد...
سلام. گرجستان بودیم و خوش گذشت جای دوستان خالی
ولی راستش جذابیتی جز حس کردن نور افتاب روی دستام و پاهام نداشت
سر تیتر نوشته .عالی عالی عالی :بوی نفت ودود انکار ناشدنی
گلوی همه گرفته. بغض