پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

از قشنگی های زندگی میشه به کلمه روتین و نرمال اشاره کرد

راستش زندگی انقدر آروم و منطقی هست که نمیدونم باید چی بنویسم. فکر کنم دارم میانسال میشم. و اگه میانسالی اینه باید بگم کیف داره. ابلاغیه اومده که اسفند باید جلسه بازپرسی برم.می ترسم ولی آرومم. انگار سر جمع کردن مدارک همه ترسم رو خرج کرده باشم. نماز میخونم. حشر میخونم. واقعه میخونم. هر روز صبح دیگه میدونم چه ساعتی بیدار بشم تا قبل 8 شرکت باشم. غالبا میدونم قراره چی بپزم و کی لباس بشورم و طی هفته کجا بریم و چیا داره تموم میشه و باید توی لیست خرید بنویسم و دیجی کالا کی آف خوب داره و آقای جوگندمی چند تا تی شرت برای سال دیگه میخواد و کدوم لباسهام رو باید رد کنم که دیگه زیادی گشاد شده اند و الحمدلله...

اون لحظه ای که توی ترافیک گیر کرده ایم الحمدلله که ماشین داریم. اون لحظه ای که از خستگی وضو میگیرم ولی نای نماز ندارم الحمدلله که خستگی ام از کار هست نه  از رخوت بیکاری. اون لحظه ای که گرسنمه و حال غذا پختن ندارم الحمدلله که میدونم فریزر و کابینت ها پر هستند و میشه زنگ زد غذا بیارن....



پاراگراف بالا هفته قبل رو توی شرکت نوشتم. آفتاب کجکی میتابید و من حالم خوش بود و نوشتم و بعدش فکر کردم که چی؟ و متن رو پست نکردم. فکر کردم شبیه پز دادن شد و بیخیال شدم. عصر دیروقت داشتیم برمیگشتیم ویله کولا. پل روی اتوبان باکری بسته بود و چند تا ماشین پلیس ایستاده بودند.شبیه تصادف نبود . از کنار پل رد شدیم و به ماشین ها نگاه کردم. بیست متر جلوتر روی پیاده روی پل روی یک نفر پارچه کشیده بودند. روی پارچه لکه های تیره بود. یکی با مشت زد توی دلم. من مصدوم شدم...


ده روزه کابوس میبینم. توی همه خوابهام ماشین هست. توی همه خوابهام دادگاه هست. توی همه خوابها من مضطربم. میدونم یعنی چی . یعنی PTSD اختلال پس از سانحه، تصادف سی تیر آبستن مسائل بیشتری  بوده و کم کردن 30 کیلو قسمت خوش ماجراست. از اینکه باید بروم دکتر و به احتمال زیاد دارو بخورم خوشحال نیستم ولی اهل نادیده گرفتن خودم نیستم. الان فقط خسته ام. میخندم، شاکرم، در ظاهر به کارام می رسم، برنامه ریزی مالی و زمانی دارم، ولی خسته ام...



و با اینکه خسته ام میفهمم که خوشبختم  و از قشنگی های زندگی میشه به کلمه روتین و نرمال اشاره کرد

نظرات 9 + ارسال نظر
ربولی حسن کور یکشنبه 26 بهمن 1399 ساعت 03:48 ب.ظ

سلام
چه عجب یک بار جواب کامنتمو دادین
درجواب کامنتهای دوستان عرض نمودیم
اما باز هم میگم نمیتونم قسم بخورم که علتش اون بوده

سلام
من که گفتم کامنتاتون عزیزن نگه میدارم برای خودم

نسترن یکشنبه 26 بهمن 1399 ساعت 08:45 ق.ظ http://second-house.blogfa.com/

امیدوارم بخیر بگذره
واقعا نرمال و روتین کلمات دلگرم کننده ای هستن

سلام بله

فال چهارشنبه 22 بهمن 1399 ساعت 09:06 ب.ظ http://semilife.blogfa.com

الحمدلله
داشتم میگفتم این حال نکو تا ابد تقدیم تو باد، که حالمو با این پست قشنننننگت خوب کردی گولویی که یهو با اون پارچه سفید و لکه هاش تصادف کردم!

دارم به خودم میگم "واقع بین باش! واقیتو بپذیر!" ولی من دلم میخواد برم گریه کنم

سلام
خودمم دقیقا مصدومم

فا چهارشنبه 22 بهمن 1399 ساعت 03:36 ب.ظ

سلام
ان شاالله زندگی تون غرق آرامش و امنیت و عشق باشه و خدا بهتون ثمره بده و ..وقتی میگی الحمدلله و شاکر هستی پز ش هم بدی...خیلی هم عالیه

گولو جون زیارت عاشورا دفع بلا میکنه تونستی زیاد برا خودتون بخون

سلام چشم
ممنونم

ریحانه سه‌شنبه 21 بهمن 1399 ساعت 07:32 ب.ظ

گولو جان برا من خیلی دعا کن... خیلی سخته مریضی که دارو جواب نمیده ... خیلی سخته مریض داری... بسه دیگه

سلام ریحانه
تا امروز که تایید کردم چند بار این کامنت رو بخونم خوبه؟
هر شب حشر بخونیم به نیت هم

ربولی حسن کور سه‌شنبه 21 بهمن 1399 ساعت 06:56 ب.ظ http://rezasr2.blogsky.com

سلام
این آرامش واقعا لذتبخشه
اما بعد از مدتی واقعا نیاز به یه هدف جدید هست و یه جنب و جوش جدید

سلام بله همین طوره
راستی برند مورچه ای چی بود خیلی فکرم رو مشغول کرده

مریم دوشنبه 20 بهمن 1399 ساعت 03:24 ب.ظ

گولو حتما حتما قرص بخور فلوکستین خیلی خوبه خودتو رها نکن نگران نباش دعاهای ماها هم هستش ولی حتما روانپزشک را برو قرص ضد افسردگی و اضطراب یه دوره بخور

سلام
بله باید برم
ممنونم

سهیلا دوشنبه 20 بهمن 1399 ساعت 01:42 ب.ظ http://Nanehadi.blogsky.com

ان شاالله که خیره گولو جان.یه دکتر خوب برو که روی هم جمع نشه.

سلام
بروی چشمم

اقیانوس دوشنبه 20 بهمن 1399 ساعت 12:38 ب.ظ

گولوی عزیزم متاسفانه منم تجربه مشابهی دارم، با این تفاوت که اسم اون طرف مهنوش بود. خدا را شکر که همه چیز ختم به خیر شد ولی ظرف اعتمادم چنانی ترکی برداشت که دیگه با هیچ چسبی چسبانده نشد. از ته ته ته دلم دعا میکنم این پرونده ختم به خیر بشه و از این کلافگی خلاص بشی.

حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ

سلام مهربان قدیمی
ان شالله برای منم میگذره
چقدر بده که اسمها رو خراب میکنن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.