پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

پرنده گولو

آتشی در درون من است که با نوشتن آرام می گیرد

Xaniar


عید فطر هم آمد و رفت و من ماندم دست خالی. تلاشم این است که دو دستی بچسبم به نمازم و امیدوار باشم که همین نماز باعث می شود گم نشوم. زندگی گاهی توفانی است و گاهی too funny . میترسم که یادم برود دستم را بگیرم به گوشه پیراهن حسینا. می ترسم دور شوم...

ازدواج بامزه و جذاب است. یک خانواده ی جدید میشوند فامیل ات و خوشی شان خوشی ات است و غمشان غم ات است و یهویی فامیل دار میشوی. فامیل جدیدم مهربان هستند و الحمدلله همه چیز منطقی وار خوب است. با اینهمه گاهی دزدکی صفحه دوم شناسنامه ام را چک میکنم تا مطمئن شوم: این همه خواستگار و ماجرا و کش و واکش تهش همین بود؟ یعنی حسینا از اول می دانست که بخت من آقای جوگندمی است؟ دیگر چه ها میداند و نمیگوید؟ حسینا بودن سخت است.

عکس را دیدید؟ همه فکر میکنند ازدواج و عاشقی یعنی این. بگذارید صادقانه بگویم اصلا هم اینطور نیست. حداقل ما که بعد از امتحان کردن انواع مدل های خواب به این نتیجه رسیده ایم که بهتر است پشتمان رابه هم کنیم و مثل بچه آدم بخوابیم.مخصوصا که با وجود بالش های من جا برای ایشان خیلی هم فراخ نیست!

حرف برای گفتن زیاد دارم ولی کلمه مناسب ندارم. این روزها دوست دارم بیشتر توی بطن زندگی باشم تا توی متن.


پ.ن:روزهایم پر است از بوی شیرخشک و دغدغه ی بیب دادن و حمام کردن و پی پی نوزاد.

نظرات 27 + ارسال نظر
ربولی حسن کور دوشنبه 17 تیر 1398 ساعت 12:24 ق.ظ http://rezasr2.blogsky.com

حالا یه نگاه به جواب ایشون بندازین در کامنت مشابهی که براشون نوشتم!

سلام
ا نخونده بودم
چقدر بامزه!
دکتر حال خودتون چطوره؟
انقده از اخر نشدن عسل خندیدم این چند روزه
خدا حفظشون کنه

خاطرات دزیره دوشنبه 10 تیر 1398 ساعت 09:41 ق.ظ http://desire7777.blogsky.com/

واااااااااااااااااااااااای گولو جونم عروس شده یعنی انقدر ذوق کردم که نگو خوشبحال اقای مو جوگندمی روح پدرشون شاد منهای این موضوع بقیه سال عسل و شکر و اکلیل صورتی و طلایی هست دکتر خانوم قشنگم خیلی مبارکه

سلام دزیره جان من
ذوق کردم که
مخصوصا که پستت عین بنزین انرژی حسابی بهم داد

ربولی حسن کور شنبه 8 تیر 1398 ساعت 07:13 ب.ظ http://rezasr2.blogsky.com

سلام
کامنت من حذف شده یا خودتون تایید نکردین؟

سلام
خوبی دکتر؟
تایید نکرده بودم
دو هفته است سنگ کلیه امانم رو بریده

گیلاس آبی یکشنبه 2 تیر 1398 ساعت 05:37 ب.ظ http://thebluecherry.blogfa.com

سلام.یه خانمی بود که روی شال و روسری مانتو نقاشی میکرد.وبلاگ هم داشت.شما میشناسید یا آدرس وبلاگ دارید از ایشون؟
ممنون میشم اگر میشناسید راهنمائی کنید.ببخشید

سلام
خانم پروانه عنادی هستند
توی اینستاگرام صفحه دارن
و یک وبلاگ دارن به اسم بی پروانوشت

ربولی حسن کور دوشنبه 27 خرداد 1398 ساعت 10:29 ب.ظ http://rezasr2.blogsky.com

سلام
جدیدا دوستان چقدر به نوع خوابیدن علاقمند شدن
پست ۲۲ خرداد این وبلاگو دیدم یاد این پست شما افتادم
Www.raphaeletanha.blogsky.com

سلام
رفتم خوندم
بابا بخدا سخته
ادم هی تصور کرده چقدر عاطفی شبو به صبح برسونه
اخرش بدخواب و بد عنق با موای گوریده و چشای تو رفته صبح میشه

دخترچه جمعه 24 خرداد 1398 ساعت 05:04 ب.ظ

سلام گولویم
آقای جوگندمی مهربون بود و خودت رو دوست داشت. انشاالله که همیشه کنار هم آروم و شاد باشید.
گولو اون تنهاییه اون تنهاییه که گاهی جانکاه میشه و حس می کنی هیچ کس نمی فهمتت، اونی که بغض می کاره تو گلوی آدم، اون کم میشه با داشتن یار؟

سلام دخترچه ام
رک بگم؟
نه کم نمیشه
متفاوت میشه
یه مدت پنهان میشه
بعد کوچلوتر و ضعیف تر ولی با همون کیفیت میاد سراغ ادم
دخترچه فکر کنم این خاصیت خلقت باشه که انسان با دلتنگی به دنیا میاد و سعی میکنه به شعر و شراب و اغوش و نماز و عبادت فراموشش کنه
ناف ما رو جایی غیر دنیا انداخته اند
تا به اونجا نرسیم بی قراریم

پرژین جمعه 24 خرداد 1398 ساعت 05:01 ب.ظ

پست قشنگی بود.مرسی واقعا

سلام ممنونم عزیزک من

سیما پنج‌شنبه 23 خرداد 1398 ساعت 03:19 ب.ظ

سلام. منم فکر میکنم ازدواج بامزه و جذاب باشه

سلام

هواننده ی قدیمی چهارشنبه 22 خرداد 1398 ساعت 10:29 ب.ظ

خیلی جالبه که اینقدر متواضع و خاکی هستین که کارهای نوزاد خواهر همسرتون رو انجام می دین .... راستش ما تو خانوادمون رسم نیست اصلا که حتی خواهرم پوشک فرزندمو عوض کنه، یعنی مادرم اصلا اجازه نمیدن، خودشون این کمک ها رو انجام می دن اما اجازه نمیدادن به خواهرم علیرغم صمیمیت زیاد بین من وخواهرم.
چقدر همسرتون خوش شانس هستن که خانومی مثل شما نصیبشون شده اینو جدی می گم چون من به عنوان عروس یک خانواده جز سلام و علیک و احوالپرسی های رسمی رابطه ی دیگه ای با خانواده ی همسرم ندارم. امیدوارم قدرتونو بدونن

سلام
البته من ترجیح میدم پوشک بچه ای رو عوض نمیکنم مادر بچه اعضای خصوصی بچه رو ببینه ولی سرجمع چه اشکالی داره ادم از نوزاد مراقبت کنه؟
مخصوصا که این روزها برای من حس مادری خیلی عمیقی هم بهمراه داره
خانواده همسرم بسیار صمیمی و مودب هستند و من از این جهت شانس اورده ام
از تبریک شما ممنونم

ساره سه‌شنبه 21 خرداد 1398 ساعت 03:21 ب.ظ

هی میگی "حسینا" من یاد سال بلوا میافتم

چند سال که بگذره، دیگه حتی یادت نمیاد بدون اون چطور میخوابیدی و اصلا عادت های تک نفره ت چی بود

سلام ساره
حسینا از همون جا اومد
بوی خاک میداد و نوشا نیلوفری نمیدونست کی کجا عاشق شد

باران پاییزی سه‌شنبه 21 خرداد 1398 ساعت 02:36 ب.ظ http://baranpaiezi.blogsky.com

قربونت برم قول بدی سیروان رو برام بیاری دعا می کنم دو قلو بیاری اونم دختر.خودم قربون تو و دخترای گلت میرم
اسماشونم یا کردی بزار که فوق العاده قشنگن (وی اشاره به کُرد بودن سیروان خسروی می کند) یا گیلکی بزار که اونها هم بسیار قشنگن (وی اشاره به رشتی و گیلانی بودن خودش دارد)
خلاصه هر گلی زدی به سر خودت زدی

سلام دختر
قربون اون وی برم
دست خودم بود میذاشتم حنا و نعنا
(وی اشاره به علاقه اش به ادویه جات میکند)
ولی چون یک دانه حناچه دارند و وی حتی قصد ندارد بچه بیاورد به ارامی سکوت کرده و از کادر خارج میشود....

باران پاییزی سه‌شنبه 21 خرداد 1398 ساعت 01:57 ب.ظ http://baranpaiezi.blogsky.com

گولو جان این برادرای خسروی هستن سیروان و زانیار که خواننده هستن من خیلی دوسشون دارم. بی زحمت شما مرحمت کن یه پسر بیار اسمشو بزار سیروان با زانیار جور شه هر چند که داداش نیستن و خسروی هم نه.
این مدل خوابها فقط مال فیلمهاست بقرعان خصوصن سریالهای کره ای

سلام
دعا کن دختر بیارم
میرم خود سیروان خسروی رو برات میارم
پسر نه
همه ی خانواده ی آقای جوگندمی بوی میکر هستند
boy maker
و همه خانواده ما گرل میکر

آرام سه‌شنبه 21 خرداد 1398 ساعت 11:27 ق.ظ

سلام
من متوجه شدم به همه جوابا اول سلام میدی و چه وادی امنی هست این سلام دادن.

به این نکته دقت نکردم که موها میره تو دهن اون یکی
خیالم راحتتر شد

سلام
این عادت رو از یه دوست بسیار عزز یاد گرفتم که گوشی رو هم با سلام جواب میده نه با الو

اره بابا موها خودش معضله

آرام سه‌شنبه 21 خرداد 1398 ساعت 10:04 ق.ظ

من چقدر حسرت خوردم فقط بخاطر این نوع خوابیدن زوج ها

خب خدا رو شکر که اینم انگار منتفیه

سلام آرام
یه نفر همینجا گفت اینجوری میخوابن
یه مشکل دیگه هم هست
اونی که سرش پایین تره جاش خوبه ولی اونی که سرش بالاتره موهای اون پایینی میره توی دماغش!!!

رها دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 08:49 ب.ظ

اینا همش مال تو فیلماس

سلام
دقیقا

سمیه.س دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 08:17 ب.ظ

وای الان دیدم چی نوشتم.
به جای یکی اتاق نوشتم سکس اتاق

سلام
خیلی اشتباه معناداری بود

خورشید دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 04:34 ب.ظ

واییییی چقدر تجربه های خنده دار
خدا خیرت بده گولو جان موقع امتحانها
من نمیدونستم میشه بیشتر هم اعتراف کرد
عزیزم منم گوشی میذارم
به تشخیص آقای همسر،سندرُم پای بی قرار هم دارم
اولها بیدارم نمیکرد بنده خدا، یه شب فیلم هم از حرکتهای پام گرفته بود
بعدشم اینکه با این لباس خوابهای جینگول که چه عرض کنم کلا با پیرهن، بمیرم هم خوابم نمیبره یعنی هنوزم لباس خواب تیشرت و شلوار میخرم
به نظرت به سن ازدواج ربط داره

سلام خورشید
منم حتما باید تنکه پیرهن بپوشم
اولین باری که لباس خوابهایس ساتن دیدیم کلی گرخیدیم
رفتیم دو دست لباس نخی بلوز شلوار گشششششاد خریدیدم و راحت
به نظرم ربط داره
من خواب راحت رو با هیچی عوض نمیکنم
اگه بیست سالم بود حتما لباس خواب توری میخریدم

الهام ب دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 03:17 ب.ظ

تازه اینم یادم رفت بگم گولو جان. همسر من عادت داره یکی از دستاش کامل باز باشه تو خواب. در نتیجه همش وقتی به طرف من غلت می زنه دستش محکم می خوره تو صورت من در نتیجه من باید حداقل 30 سانت پایین تر می خوابیدم!!! الان دیگه بعد هشت سال به حضور من عادت کرده و سر و صورت منو مورد عنایت قرار نمی ده. البته منم لگد می زنم تو خواب! تازه اون توی خونه باباش تختش چسبیده بود به دیوار و عادت داشته به دیوار تکیه بده، در نتیجه اوایل نصفه شب منو با دیوار اشتباه می گرفت و به من تکیه می داد

وای چقدر خنده داره این تجربیات
بذار پس منم بگم
اقای جوگندمی گاهی با نوازش بیدارم میکنه مثلا خیلی عاشقانه اینا
بعد من که بیدار میشم طول میکشه بفهمم کجام
نه تنها با وحشت از خواب میپرم بلکه تا چند ثانیه بهش گنگ نگاه میکنم انگار بخوام بپرسم ببخشید شما؟

بین ما اونی که سر و صدا داره منم. هر ساعت دقیقا یکبار میرم دستشویی و بعدش هم اب میخورم که خدای نکرده کار کلیه ها متوقف نشه و تا صبح جیش تولید کنن

خورشید دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 12:42 ب.ظ

سلام گولو جان
خدا رو شکر که نوزاد اوضاع رو به بهبود داره الحمدالله.
واااای گولو، به نظرم انگشت شما بتونن این مدلی بخوابن.
توی صفحه خرید جهیزیه نگارا فکر کنم یه نفر کامنت گذاشته بود اگه میدونستم اینجوری میشه تخت دو طبقه میخریدم
تازه فکر کن من یه چیزی تو مایه های هدبند دارم که پیشونی و چشم هام رو باهاش می بندم هر کدوم هم پتوی خودمون رو داریم فقط از اولش با تجربه اینکه خونه باباهامون، تختهامون بزرگ بود، بزرگترین سایز تخت دو نفره رو سفارش دادیم

سلام خورشید جان

بذار اعتراف کنم
من شبها شبکلاه میذارم
از شبکلاه کاموایی گرفته تا منگوله دار
متکا هم بغل میکنم
گوشی هم میذارم
در عین حال کتاب صوتی هم میذارم
چشم بند هم میزنم

پتوم رو هم پیله میکنم به خودم
دیگه خود حدیث مفصل خوان از این مجمل

زهرا دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 10:23 ق.ظ

قدم نو رسیده مبارک

سلام
بسیار ممنونم

سمیه.س دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 09:40 ق.ظ

ما که همسر میگه تخت برام کوچیکه
میگم بابا 1.80 در 2 متره کجاشکوچیکه
میگه نه من شب دلم میخواد لنگ و پاچه م رو هر جا انداختم طوری نباشه
اینه که ضمن امتحان روشهای مختلف دو جور خواب داریم
یک: بیهوش بشم که اون میره تو اون سکس اتاقرو زمین میخوابه
دو: بهش بگم بیا و تخت بخواب تا من خوابم ببره
بازم در نهایت اون میره تو اتاق رو زمین میخوابه.

سلام سمیه
چه اشتباه تایپی باحالی شد
ما هم اینجوری هستیم
تازه هنوز تختمون رو وصل نکردیم
روی زمین جا کم میاریم

تارا دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 09:27 ق.ظ

سلام
تازه من فکر می کنم تخت دو نفره همچین اختراع خوبی نبوده کلی طول کشید تا عادت کردم با تکان های یه نفر دیگه از خواب نپرم همینطور خرو پف های همسر
گولو جان اسم نی نی زانیار هست ؟ واقعا چقدر خوب سر حنا همه این کار های پ.ن رو انجام دادی و الان بلدی

سلام تارا
آقای جوگندمی خرو وپف نمیکنه ولی مثل یک اسب سرحال هی عضلاتش میپره!!!! من توی خواب حرف میزنم
اسم نی نی زانیار هست
دقیقا یاد اون روزها می افتم و کیفور میشم
حنا دیروز صاحب موبایل و اینترنت محدود شد.
حالا توی واتش اپ بهم پیغام میده
انگار دیروز بود از اتاقم اومد بیرون گفت اُگاگِت پَشَره داره

الهام ب دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 08:57 ق.ظ

من و همسر که ابدا نمی تونم تو این حالت بخوابیم. از شب دوم ازدواج هم پتوهامون رو جدا کردیم. شب اول هم تاصبح زجر کشیدیم !!! خب پتوهای مورد علاقه مون با هم فرق داره!! و هر دو عادت داریم پتو رو دور خودمون قنداق کنیم و غلت های اساسی بزنیم!!

سلام الهام
دقیقا مثل ما
همسر من که روی فرش میخوابه
دستش رو میذاره زیر سرش
بعد من دقیقا پنج تا بالش و یه تمساح بالشی دارم

دنیا دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 02:19 ق.ظ

وایییی گولو،منم یه بالش بسم نیست، یکی از بالشها رو بغل میگیرم ، یکی بین زانوهامه ،یکی پشتم زیر کتف، یکی هم که زیر سرم
حالا فکر کن تو چنین وضعیتی گاهی نیمه شبها دخترک هم میاد پیشمون میخوابه، یعنی قشنگ صبحش همسر مثل عکس برگردون چسبیده به دیوار گاهی هم صبح سحر میبینم دقایق باقی مونده بین الارم های صبحگاهی تا رسماً بیدار شدنش رو کف هال رو فرش خالی بی پتو خوابیده ، در واقعا بیهوش شده، از بس سخت گذشته بهش

سلام
وای دلم غنج رفت برای دخترک
فکر کنم اخر و عاقبت اقای جوگندمی هم همین بشه
هر جوری فکر میکنم کمتر از چهار تا بالش و عروسک تمساح دیگه نمیشه

. دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 12:59 ق.ظ

ما ده ساله که با تقریب خوبی هرشب، دقیقا به همین شکل توی نقاشی میخوابیم. حتی الان با وجود شکم قلمبه من در دومین بارداری.

سلام
چه خوب
ما که فعلا به تفاهم نرسیدیم
انشاالله به سلامتی فارغ بشید

الهام یکشنبه 19 خرداد 1398 ساعت 08:33 ب.ظ

سلام گولو، وقتی از ازدواجتون نوشتید دقیقا به همین فکر کردم که چه چیزا که خدا برامون کنار گذاشته و ما بی خبریم، بعد تا چند روزبا همین فکر خوش بودم، متاسفم که این واقعیت شیرین رو هی یادم میره،
انقدر از سال ۹۱ همه نوشته های شما رو بارها و بارها خوندم و انقدر از تصور شادی هاتون خوشحال و با غمتون ناراحت شدم که حالا دقیقا به اندازه خواهر نداشته ام قلبا براتون آرزوی خوشبختی دارم،
خوب و خوش باشید

سلام الهام جان
بسیار ممنونم

عابر یکشنبه 19 خرداد 1398 ساعت 06:10 ب.ظ

سلام. پ.ن عالللی بود

سلام
معرکه است

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.